تفاوت رویکرد عربستان در حمله به یمن در گذشته و حال
خبرگزاری تسنیم: حمله وحشیانه آل سعود به یمن با دست های پنهان اسرائیل و با همان رویکردهایی صورت میگیرد که در دهه شصت محرک عربستان برای حمله به یمن بود.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از روزنامه الاخبار، عربستان که حمله به یمن در دهه شصت را در پرونده خود دارد، اکنون نیز با همان رویکردها و با دخالت پنهان اسرائیل، یمنیها را آماج حملات خود قرار داده است.
برای پی بردن به واقعیت تجاوز وحشیانه آل سعود به یمن باید به دهه شصت بازگشت، زمانی که عربستان یمن را هدف حمله قرار داد، در آن زمان حمله به یمن در شرایطی آغاز شد که کشمکش بین پادشاه سعودی و برادران سدیری او حل و فصل نشده بود.
در این شرایط آمریکا به میان آمده و این مشکل را نهایی کرد (آمریکا به هیچ وجه از کشمکش داخلی خاندان سعودی راضی نبود و تلاش داشت برای پایان این اختلافات مداخله کند، همانطور که استعمارگر انگلیسی نیز در این خصوص دخالت داشت).
نکته قابل ملاحظه ای که برای پی بردن به واقعیت اهداف حمله کنونی سعودی- عربی به یمن لازم است به رایزنی آمریکا با نظام حاکم اردن و عربستان در جریان جنگ نخست علیه یمن در دهه شصت نگاهی داشته باشیم.
بر اساس برخی اسناد موجود از آن دوره، این رایزنیها در زمان جان کندی بیشتر بود.
جنگ اول یمن
جنگ اول یمن را نمیتوان جنگ داخلی دانست یا دست کم آل سعود در صدد نبود جنگی داخلی نشان داده شود، بلکه جنگ در واقع بین نظام ارتجاعی و افسران ملی گرای عرب یمنی جریان داشت، اما به هر حال دوستی و حمایت از آل سعود بر هر چیزی اولویت داده میشد.
نکته مهم اینکه هرچه یک نظام عربی بد و ناشایست باشد آل سعود برای تغییر از یک جایگزین بدتر حمایت میکند.
نظام جمهوری در اشکال مختلف آن چنگی به دل نمی زد، اما گزینهای که آل سعود برای تغییر نظام های جمهوری در دست داشت، بیشک بدتر از آن بود زیرا آل سعود در صدد بود به عربهای خلیج فارس اینگونه القا کند که ریاض است که در مورد شکل نظامهای حاکم تصمیم میگیرد و روند سیاسی این نظامها باید با ارتجاع و عقب ماندگی در عربستان هماهنگی داشته باشد.
عربستان بدون اجازه مستقیم آمریکا فاقد آزادی عمل است
اسناد رسمی مربوط به دوره جان کندی به خوبی میتواند موضع واقعی عربستان و هدف آن از رایزینی با واشنگتن را روشن کند، به این معنی که فیصل در آن زمان تکاپوی متقاعد کردن آمریکا به دخالت نظامی فوری در یمن و نیز لزوم حمله به جمال عبدالناصر را رهبری می کرد.
در این میان نظام حاکم اردن نیز در سال 1963 که در معرض فروپاشی بود به دست رژیم غاصب اسرائیل نجات پیدا کرد؛ رژیمی که از طریق واشنگتن مصر را به اقدام نظامی برای حفظ نظام هاشمی تهدید کرد و این تاریخی سر به مهر در مورد جنگ سرد و نیابتی عربی است.
فراز و نشیب روابط آمریکا با مصر به رهبری جمال عبدالناصر
در سال 1962 کشمکش در یمن در شرایطی شعله ور شد که روابط آمریکا در زمان کندی و مصر به ریاست جمال عبدالناصر با فرار و نشیب های سختی روبه رو بود.
اما عبدالناصر به شیوهای متفاوت از نظامهای عربی با دولت آمریکا تعامل داشت، (صرف نظر از اینکه مصر در امید بستن به امکان بیطرفی آمریکا در کشمکش عربی- اسرائیلی و کشمکش عربی- عربی افراط کرد، به ویژه اینکه باور وعده های آمریکا موجب شد موضع عبدالناصر در قبال جنگ یمن تضعیف شود، در نتیجه دست اسرائیل برای حمله ژوئن 1967 باز شد، زیرا دولت جانسون اعلام کرد هر کس آغازگر حمله باشد، ملامت خواهد شد و با همین جمله نظام حاکم مصر را فریب داد).
به عنوان مثال سفیر وقت آمریکا در قاهره یک بار در دیدار با عبدالناصر تلاش کرد کمک های آمریکا به مصر را به سیاست های این کشور ربط دهد، اما عبدالناصر به وی پرخاش کرده و فورا او را ساکت کرد.کندی از این ماجرا با خبر شد و دستور داد این روند را کاهش داده و این شیوه ادامه پیدا نکند.
کندی موضوع روابط با عبدالناصر را به تازه عرب شده ها و به سفیر آمریکا در قاهره واگذار کرد و عرب ها نیز امیدوار بودند عبدالناصر در ائتلاف با آمریکا شرکت کند تا از محور شوروی سابق دور شود اما آنان میدانستند که صهیونیستها با قدرت در برابر نزدیک شدن روابط آمریکا با عبدالناصر مقاومت می کند.
ماه عسل کوتاه بین آمریکا وعبدالناصر
در این شرایط حمله عربستان به یمن موجب شد آمریکا بین آل سعود و رابطه آرام با عبدالناصر، آل سعود را انتخاب کند و این انتخاب جای تعجب نداشت و در واقع این جنگ یمن بود که ماه عسل کوتاه مدت بین دولت کندی و نظام مصر را پایان داد.
همانطور که دولت آمریکا در نامهای به عبدالناصر توضیح داد که استعمار انگلیسی در عدن را منافع حیاتی خود می داند ( میتوان در این مورد به موضع دولت کندی در قبال جنگ یمن در نامههای رسمی کتاب «وارن باس» مراجعه کرد که در بخشی از آن با عنوان خاورمیانه کندی و ائتلاف آمریکایی- اسرائیلی آمده است: « از هر دشمنی حمایت می کنم»).
در آن زمان فیصل عازم واشنگتن شد تا کندی را در جریان نگرانیهای خود قرار دهد، او نیز به شیوه اسرائیل تلاش کرد دشمن نظام خود را بخشی از توطئهای ترسیم کند که دشمنی علیه آمریکا را نیز هدایت میکنند و در این میان فیصل، توطئه نظام جمهوری در یمن و اتحاد شوروی سابق را با یکدیگر مرتبط دانست.
بر خلاف اظهارات علنی عربستان، فیصل به اوضاع ملت یمن یا منافع آن اهمیتی نمیداد، بلکه تمام هم و غم او و ملک حسین دفاع از نظامهای ارتجاعی مرتبط با آمریکا مانند نظام سعودی و اردنی بود.
تکاپوی فیصل علیه مصر
فیصل به گفته خود نسبت به سرنوشت نظام آل سعود و سایر نظامهای پادشاهی عربی نگران بوده و مدعی شد که قلب نظام سعودی هدف عبدالناصر است و برای مجازات او درخواست قطع کمکهای غذایی به ملت مصر را مطرح کرد.
از جنگی که عربستان آتش آن را شعله ور کرده بود، مدت زیادی نگذشته بود که فیصل بر دخالت نظامی و فوری آمریکا علیه نظام مصر در حمایت از پادشاهی یمن تاکید کرد، اما دولت آمریکا از سرو صدای ملک حسین در مورد نظام سرنگون شده یمن ناراحت شد.
یک کارشناس مسائل خاورمیانه در شورای امنیت ملی کاخ سفید در توضیح این مطلب گفت: ما و انگلیسیها این کشور ساختگی را تامین مالی می کنیم ( ص 108 همان کتاب).
اما فیصل و حسین تنها کسانی نبودند که آمریکا را برای حمله به عبدالناصر و قطع روابط با او تحت فشار قرار میدانند، بلکه لابی عربی در واشنگتن یا همان غول های نفتی و لابی اسرائیل نیز در این زمینه با آنان همراه شدند.
به موازات آن نظام عربستان روابط مستقیمی را با صهیونیستها آغاز کرد که نخستین ائئلاف نظامی بین آنان به شمار میآمد و اطلاعات موجود در مورد این ائتلاف روشن نیست و اسنادی در این خصوص وجود ندارد به اضافه اینکه یک دیپلمات بازنشسته آمریکایی نیز در این باره گفت از نظر قانونی نمی تواند اسرار را فاش کند.
اما وی یک تحقیق دولتی غیر محرمانه (منتشر نشده) را ارائه کرد که در آن آمده بود: حمایت عملی اسرائیل از قضیه سعودی به احتمال زیاد پیش از دیدارهای مستقیم بین دولت عربستان و رژیم سعودی و جنبش پادشاهی یمن صورت گرفت.
این تحقیق موجب شناسایی دو محل برای دیدارهای مستقیم سعودی- اسرائیلی در دو مرحله مهم جنگ داخلی یمن شد.
سلسله دیدارهای نخست در مارس 1963 در هند آغاز شد و منابع هندی اعلام کردند که «احمد قاضی» یکی از مسئولان سفارت عربستان در هند به کنسولگری اسرائیل در بمبئی رفت و آمد داشت.
بنابر منابع عربی- مصری، فیصل ولیعهد سعودی در واکنش به کودتا در بغداد و قاهره در فوریه و مارس 1963 دستور دیدارهای سعودی رسمی را صادر کرد.
محور دیدارهای اسرائیلی- سعودی بر امکان ارسال سلاح های اسرائیلی به نیروهای قبایل پادشاهی یمن و نیز ارائه اطلاعات جاسوسی نظامی به عربستان و یمن در مورد حرکت و توانمندی های ارتش مصر بود.
نمایندگان یمنی و اسرائیلی به طور مستقیم با هم دیدار کردند و این دیدارها یا به ابتکار شخصی و یا به دستور عربستان در آن زمان صورت می گرفت.
یک هیئت پادشاهی یمنی در مارس 1963 عازم فلسطین اشغالی شد و همزمان با آن مسئول سفارت عربستان در هند نیز در کنسولگری اسرائیل در بمبئی رفت و آمد داشت.
اما سایر منابع اسرائیلی فاش کردند که هواپیماهای اسرائیل در واخر 1962 و تقریبا تمام سال 1963از یک پایگاه در جیبوتی پروازهای متعدد و حتی حدود 20 پرواز داشتند تا محموله های سلاح را بر فراز مناطق پادشاهی یمن پرتاب کنند
اما بخش دوم دیدارهای سعودی- اسرائیلی از سال 1965 در اروپا صورت گرفت.
در همین ارتباط «اهارون ریمیز» سفیر اسرائیل در انگلیس (1965-1970) در اوت 1983 در گفت وگو با روزنامه کول هائر از دیدارهای مداوم مسئولان بلند پایه اسرائیل با رهبران سعودی و اردنی خبر داد.
وی در این مصاحبه و مصاحبههای دیگر مضمون این دیدارها را فاش نکرد، اما سایر منابع اسرائیلی اعلام کردند که اردن و وزرات دفاع عربستان و سرویس امنیتی نظام شاهنشاهی ایران از جمله ساواک به طور مداوم با هم در تماس بودند، (ص 23-25 یک تحقیق منتشر نشده).
همچنین «کلایف جونز» مورخ انگلیسی در کتاب خود تحت عنوان « انگلیس و جنگ داخلی یمن 1962-1965» به کمبود اطلاعات مربوط به نقش اسرائیل در آن جنگ ها اعتراف کرد.
اما واقعیت موضع غیر علنی اسرائیل در آن جنگ ها در اسناد رسمی آمریکا کاملا روشن است.
به گفته جونز: «شبتای شاویت» و «آریل شارون» سه دهه پس از این اتفاق در مصاحبه های پراکنده ضمن تاکید بر دست داشتن اسرائیل در فعالیت محرمانه در یمن در مورد ماهیت مشخص و چارچوب این دست داشتن سکوت کردند.
در بیشتر موارد فعالیت محرمامه اسرائیل در یمن تحت نظارت و سرپرستی نیروی هوایی اسرائیل صورت میگرفت (ص . 135-136 کتاب جونز).
شیمون پرز که به بن گوریون بسیار نزدیک بود در آوریل 1963 عازم واشنگتن شد و به تلاشهای دیپلماتیک عربستان برای قطع رابطه دوستانه بین آمریکا و جمال عبدالناصر ملحق شد.
پرز در اظهاراتی در وزارت خارجه پیش بینی کرد که امکان جلوگیری از سقوط نظام ملک حسین و سعود- فیصل وجود ندارد. وی درخواست کرد که آمریکا و اسرائیل تمام تلاش خود را برای حمایت از این دو نظام پادشاهی به کار بگیرند.
در این میان پرز به ملاقاتهای خود در وزارت خارجه آمریکا اکتفا نکرد بلکه به کمک «مایک فیلدمن» (مشاور جان کندی در امور یهود و اسرائیل که بر تمام تصمیمات مربوط به رژیم صهیونیستی نظارت داشت) فرصتی پیش آمد تا با جان کندی نیز در کاخ سفید دیدار کند.
وی در این دیدار نسبت به سرنوشت پادشاه اردن ابراز نگرانی کرده و گفت: مصر تنها کشور عربی است که اسرائیل از آن میترسد».
نگرانی اسرائیل در مورد سرنوشت ملک حسین در ماه آوریل به اوج خود رسید، در آن زمان اخبار مربوط به احتمال کودتا به نفع عبدالناصر تمام فکر و ذهن مسئولان اسرائیل و آمریکا را مشغول کرده بود، اما نگرانی اسرائیل مبالغه آمیز بود.
دو مسئول بلندپایه دولت کندی چند سال بعد اعتراف کردند که دولت آمریکا تفنگداران دریایی خود را به اردن میفرستاد تا در صورت احتمال کودتا از نظام حاکم در آنجا دفاع کند.
سفیر آمریکا در اسرائیل نیز در آن زمان با اشاره به دیدگاهها و نگرانی های اسرائیل نسبت به سرنوشت متحد اردنی خود گفت: اسرائیل هر کاری را که ممکن باشد برای حمایت از ملک حسین انجام خواهد داد و دفاع از آن میتواند با تهدید علیه نظام مصر و عبدالناصر و یا دخالت نظامی صورت بگیرد».
در این شرایط پر تب و تاب دولت آمریکا در دفاع از نظام سعودی و مقابله با نظام حاکم مصرعملیات نظامی را آغاز کرد که تنها عملیات مستقیم و علنی خاورمیانه در زمان کندی بود که نه درحمایت از حفظ بقا و یا آسایش آل سعود بلکه به منظور حمایت از تولید نفت متحد سعودی در برابر خطر عبدالناصر صورت گرفت.
درخواست آمریکا از عربستان برای حذف ممنوعیت صدور روادید برای یهودیان
اما سیاست ممنوعیت ورود یهودیان موجب میشد در اصل یهودیان نتوانند عازم عربستان شوند و در واقع این موضوع تنها موردی مربوط به اصلاح داخلی بود که کندی در دیدار نخست خود با فیصل مطرح کرد (در آن زمان برده داری، تعصب، سربریدن و ظلم و ستم برای آمریکا نگران کننده نبود).
دولت آمریکا در آن زمان به سیاست علنی عربستان احترام زیادی میگذاشت و برای عربستان نیز دفاع از نظام حاکم و لزوم خشنود کردن آمریکا بر سیاست و عقیده و دین آل سعود ارجحیت داشت (این موضوع هنگامی که آل سعود در سال 1979 از نیروهای «کافر» فرانسوی برای نابودی انتفاضه العتیبی کمک گرفتف کاملا روشن شد .
در آن زمان عربستان بر این باور بود که کمک خواستن از کافران استثنا بوده و نباید علنی شود، اما روزنامههای آمریکایی و صهیونیستی به سیاست جاری عربستان پی بردند و چیزی نمانده بود که علیه سیاست یهودی ستیزی آل سعود قیامت برپا کنند، اما لابی اسرائیلی طبق معمول با قدرت وارد عمل شد تا صداهای معترض در مطبوعات و نیز کنگره آمریکا را خاموش کند.
در این میان فیصل تهدید کرد که جنگنده خریداری کرده و نیروهای مزدور را به رهبری خود علیه مصر اجیر خواهد کرد( بی شک عملیات نظامی انگلیس و اسرائیل به طور محرمانه صورت می گرفت نه بدون اطلاع واشنگتن).
اما عبدالناصر در برابر شروط و فشارهای آمریکا تسلیم نمیشد و در این شرایط پیشنهاد دولت مصر در ماه اوت 1963 مبنی بر به رسمیت شناختن دولت ویتنام و کره شمالی بهانهای که صهیونیست ها و کنگره آمریکا منتظر آن بودند، فراهم کرد تا حمله علیه نزدیک شدن روابط آمریکا و مصر را در پیش بگیرند.
و اینگونه بود که روابط دوستانه و محدود آمریکا با عبدالناصر که رو به رشد بود، متوقف شد.
تفاوت رویکرد عربستان در حمله به یمن در گذشته و حال
حمله عربستان به یمن در دهه شصت با حمله امروز آن به این کشور متفاوت است، به این معنی که عربستان بدون اجازه مستقیم آمریکا آزادی تحرک نداشت و سیاست آمریکا در آن زمان بر خلاف اکنون که دستخوش کشمکش بین اعضای جمهوریخواه و اوباما شده است، منسجم بود.
اما با همه این تفاوتها و با وجود مسئولیت مستقیم و غیر مستقیم آمریکا در حمله گذشته و حال به یمن باید گفت که قدرت کنونی عربستان در تحرک گسترده و و حشیانه به یمن برگرفته از رشد و توسعه ائتلاف سعودی- اسرائیلی است.
دشمن اسرائیلی در دهه شصت به هر وسلیه ای در تلاش برای تخریب منافع و ثبات عبدالناصر و طرح ناسیونالیستی عربی فراگیر بود و نظام ها و جنبش های ارتجاعی متحد منطقی اسرائیل و آمریکا بودند (کندی در محاسبات خاص خود با بیان اینکه خود را بیش از نظام های پادشاهی به نظام های جمهوری جهان عرب نزدیک می بیند، موضع شگفت آوری را به ثبت رساند، اما سخنان او فقط نوعی سرگرمی بود و در سیاست تاثیری نداشت مگر در خصوص آغاز گفت وگوی بی تاثیر با جمال عبد الناصر).
از سوی دیگر آل سعود و صهیونیست ها با پیشرفت نظامهای عربی و آزادی خواهی ملت های عرب مخالف هستند و همین رویکردهای دهه شصت امروز نیز عامل دخالت نظامی سعودی- اسرائیلی در یمن است و همانطور که دشمن اسرائیلی در آن زمان با قدرت در حمله به یمن دست داشت، امروز نیز در این خصوص دخالت دارد اما دخالت کنونی در شرایط جدید و اهداف تازه صورت میگیرد.
انتهای پیام/ر