مهمانی بر سر سفره «آخوند عابدی کُر» و گپ فوتبالی طلبههای اهل سنت با امیرحاجرضایی
خبرگزاری تسنیم: این روزهای گلستان، روزهای وحدت و محبت شده است. کاروان «سرزمین برادری» مهمان برادران اهل سنت است. هم سفرگی و همدلی سوغات روز اول بود.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزکان با سفر دو گروه از هنرمندان و شخصیتهای فرهنگی و ورزشی به استانهای سیستان و بلوچستان و کردستان، جمه دیگری از شخصیتهای کشوری به استان گلستان سفر کردند. روز گذشته روز اول این سفر بود که حاشیهنوشت خبرنگار تسنیم از آنچه میان برادران اهل سنت و جمعی از شیعیان عضو کاروان گذشته است را در ادامه میخوانید:
اولین برنامه روز گذشته کاروان سرزمین برادری در گلستان دیدار با آخوند عابدی کُر بود. اهل سنت این منطقه او را بسیار قبول دارند، نه تنها اهالی گلستان، بلکه آوازه او تا ترکمنستان هم رفته و تفسیر ترکمنی زبان او در آسیای میانه هم کلی خوانده میشود. به مسجد قبا، حوزه علمیه آخوند عابدی کر که رسیدیم خود آخوند با پشتی که با کوله بار تجربه خمیده شده بود و محاسنی که نشان میداد شاید 80 سال داشته باشد، شخصا جلوی در مسجد آمد تا از مهمانانش شخصاً استقبال کند.
استقبالی گرم و بسیار صمیمی. آخوند آنقدر پیر است که حتی ایستادن هم برایش سخت است ولی میآید و مهمانانش را شخصا تا داخل مسجد همراهی میکند. داخل مسجد هم سفره صبحانه پهن است. سفرهای از نان و پنیر محلی و چایی که در کاسههای کوچولو ریخته میشد. خبر دیدار را جدا فرستادهام اما هیچ چیز در این دیدار به اندازه صمیمیت و محبت این جماعت به دل یک خبرنگار نمینشیند. صمیمیت و محبتی که در دنیای امروز کیمیا شده است، اینجا دست یافتنی است. بعد از دیدار با مصطفای رحماندوست هم که گپ میزنم این محبت را تایید میکند. میگوید این دیدار حالش را خوب کرده و کلی آرامش به او هدیه داده است.
بعد از دیدار هم، در میان حرف و حدیثهای غیر رسمی آخوندهای حوزه علمیه اهل سنت دور امیر حاج رضایی را میگیرند و با نهایت غرور و افتخار از سردارشان حرف میزنند: سردار آزمون. کنار اتوبوس حاج رضایی میگفت از اطلاعات فوتبالی آنها شگفت زده شده است. حتی آخوندهای جوان خیلی جدی از حاج رضایی میخواهند بماند و با آنها فوتبالی بزند. و حاج رضایی جواب جالبی میدهد: ما در هیچ زمینهای حریف شما طلبه ها نمیشویم! همه میخندند.
برنامه بعدی دیدار با نماینده رهبر معظم انقلاب در استان گلستان است. پیش از دیدار میشنوم که حاج آقای نورمفیدی خیلی تاثیر مثبتی در ارتقای روابط خوب شیعیان و اهل سنت منطقه داشته است. حتی آخوند عابدی کر هم با قاطعیت این را گفت و حضور آیت الله نور مفیدی را بسیار مغتنم میدانست. قرار دیدار ما در دفتر حاج آقای نورمفیدی است. دفتری کوچک و ساده مثل تمام علمای بزرگ مملکت. حاج آقا وحدت را بسیار مهم میدانند و میگویند از من اگر سئوال کنید میگویم در این وضعیت جهان، وحدت شیعه و سنی حتی از نماز هم واجبتر است. حاج آقا از امام و آقا میگوید. از اهتمامی که آن دو بزرگوار بر موضوع وحدت داشته و دارند. از جدیت ایشان در این رابطه میگوید. و اهتمامی که بخشی از مسئولان و علما روی این موضوع ندارند. دل حاج آقا از بعضی کارهای افراطیهای نادان خون است. از غالیانی که به بهانه احترام به امیرالمومنین، کفر میگویند و از لطمههای این ماجرا بر اوضاع شیعه ها و کل جهان اسلام گله می کند. حرفهای حاج آقا که تمام میشود رو میکند به امیر حاج رضایی: آقای حاج رضایی ورزشکاران این مملکت اگر یک حرکت مثبت فرهنگی بکنند، خیلی تاثیرگذار است. باور کنید دو رکعت نمازی که یک فوتبالیست در رختکن میخواند از 10 تا منبر امثال من موثرتر است.
حالا نوبت غلامرضا امامی است. نویسنده ای که از پیش از انقلاب همراه مرحوم طالقانی بوده و نه تنها همراه امام موسی صدر بوده، بلکه گویا از اقوام ایشان هم هست. امامی از حاج آقای نورمفیدی تشکر میکند به خاطر محبتش که وحدت را در سطح استان جاری کرده است. به خاطر محبتی که با آن شیعه و سنیهای منطقه را واقعا برادر کرده است. امامی یاد خاطراتی میافتد از امام موسی صدر. از بستنیای که امام موسی صدر از دست یک بستنی فروش مسیحی خرید و خورد. بستنیای که نقل خوردنش تا مدتها میان مسیحیان و شیعیان آن منطقه گفته و شنیده میشد. از نمازی که در کلیسا برای ایجاد وحدت ملی در لبنان خوانده شد. حاج آقای نورمفیدی نه تنها تایید میکند، که به وضوح میشود وجد را در نگاهش دید.
حال جلسه خیلی خوب بود. اوج صمیمیت. آخر جلسه هم وقتی امیر حاج رضایی برای مصافحه پیش حاج آقا آمد، کسی در گوش حاج آقا میگوید که این امیرخان حاج رضایی برادرزاده مرحوم طیب حاج رضایی لوتی باصفای قبل از انقلاب است. حاج آقا کلی خوشحال میشوند. امیرخان هم وقتی داشت از خاطرات خودش با عمویش میگفت آنقدر با احساس بود که همه ما سراپا گوش شده بودیم. و صدای امیرخان چقدر بغض داشت وقتی داشت از لحظه شهادت عمو طیباش میگفت.
برای ناهار که رفتیم. مثل تمام محافل دیگری که پر از چهرههای سرشناس است، بازار حرفهای حاشیهای و حتی سیاسی داغ است. اما میان همه اینها صمیمیت و فضای گفتگویی که در میان این صمیمیت ایجاد شد، تا برخی گلایهها مطرح شود، از هر چیزی مهمتر بود.
در این سفر استراحت آن چنانی نداشتیم. بلافاصله به دانشگاه گرگان رفتیم. دانشگاهی که حالا میزبان اساتید دانشگاهی بزرگ استان بود و اساتیدی که مهمان کاروان ما بودند. اتوبوس که مقابل درب دانشگاه نگه داشت همه مسئولان و دانشجوها اتوبوس را با کنجکاوی نگاه میکردند. مهمانان که پیاده شدند باز هم از امیرخان بیش از همه با استقبال مواجه شد. چقدر محبوب است این فوتبال. جلسه 70-80 نفره ما با قرائت قرآن شروع شد. قرائت آیاتی که خیلی خوب انتخاب شده بودند: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذینَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم ۖ تَراهُم رُكَّعًا سُجَّدًا یَبتَغونَ فَضلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضوانًا ۖ سیماهُم فی وُجوهِهِم مِن أَثَرِ السُّجودِ ۚ ذٰلِكَ مَثَلُهُم فِی التَّوراةِ ۚ وَمَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ كَزَرعٍ أَخرَجَ شَطأَهُ فَآزَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوىٰ عَلىٰ سوقِهِ یُعجِبُ الزُّرّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الكُفّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَأَجرًا عَظیمًا» -آیه 29 سوره مبارکه فتح-. چقدر ما مسلمانها حواسمان به این آیه نیست. چقدر بد بعضیهایمان به جان هم افتادیم. چقدر بد. برخی شدهایم اشداء بینهم و رحماء علی الکفار.
چند نفر از اساتید ترکمن صحبت کردند. خیلی از این مراسم خوشحالند. اساتید از وحدت میگویند. از دشمنی که همواره در کمین است. از دشمنی که از ترسش، به پیامبر مهربان ما توهین میکند. از برادریشان با شیعههای منطقه میگویند و عزتی که همین وحدت به آنها داده است.
حالا نوبت به امیرخان حاج رضایی است. همه منتظر صحبتهای او هستند. او هم همان اول میگوید می خواهم از فوتبال بگویم و پا در کفش بقیه حوزهها نمی کنم. حاج رضایی همان اول از وحدت میگوید که در فوتبال عامل بردن همین وحدت است. از نگاه اعضای تیم به هدف که باعث میشود همه برای گل زدن و پیروز شدن هم قسم شوند. امیرخان میزند به فوتبال که حالا در دنیا برای خودش یک پا زبان بینالمللی شده است. از مارادونایی که بعد از آن بازی معروف مقابل انگلیس و برد آن بازی، اسطوره آرژانتینیها شده بود. از مملکتی که به خاطر بردن آن بازی تا سالها خوشحال بودند. و بعد برمیگردد به حرفهای داخلی و میگوید از سفرم به گلستان به وجد آمدهام و امروز را که 30 بهمن ماه است را هیچگاه از یاد نمیبرم. حرفهای امیرخان آنقدر جذاب و گیرا بود که ناخوادآگاه بعد از اتمام حرفهایش همه برایش دست زدند. بس که غرور آفرین حرف زد و غیرتی و ملی.
بعد از جناب حاج رضایی، مصطفای رحماندوست شروع به صحبت کرد. رحمادوست با یک شعر لطیف کودکانه حرفهایش را آغاز کرد. با همان لحن شیرینی که همه ما را یاد کودکیمان انداخت، شروع کرد و از دنیای پاک بچهها گفت. همان اول هم گفت: من در بچگی در مغازه پدرم یک کمی ترکی یاد گرفتم و از همان یک ذره ترکی، یک کمی از شعرهای ترکمن شما را فهمیدم.
از "دل" که مشترکترین زبان رایج بین تمام بچههای دنیاست، گفت: بیایید کمی از دنیای زشت و پر از سیاهی آدم بزرگترها دور شویم و به دنیای کودکی برگردیم. گفت: من آمدهام تا شما را به دنیای پاک بچهها دعوت کنم. آخرش هم خاطرهای از ترجمه یکی از شعرهایش به زبان سوئدی گفت. و ایمیل مترجم سوئدی که پرسیده بود: چرا نوشته اید عروس برود گل بچیند؟ چرا شما رسم دارید که عروس را بفرستید گل بچیند؟ مگر خودتان به او دسته گل نمیدهید؟ او هم آن قدر شیرین و دوست داشتنی حرف زد که همه برایش دست زدند و از حرفهایش به وجد آمدند.
در میان همه اینها خاطب های مجری یک طرف دیگر ماجرا بود که امیر حاج رضایی را "حاج آقا رضایی" خواند و به رحماندوست گفت: مهماندوست.
القصه روایت اولین روز کاروان «سرزمین برادری» در گلستان خوب و خوش تمام شد. در لحظاتی که این مطالب را مینویسم، کاروان سرزمین برادری راهی شهر گنبد است. گویا بقیه برنامهها در این شهر خواهد بود.امروز به همه ما خوش گذشت. اینجور که معلوم است فردا هم اوضاع همین طور خواهد بود. روزهای وحدت و محبت در گلستان.
----------------------
گزارش از علی مرادخانی
----------------------
انتهای پیام/