پیام غدیر رد سکولاریسم و دعوت به وحدت اسلامی است
خبرگزاری تسنیم: حضرت على(ع) در طول دوران پس از پیامبر اکرم(ص)، هرگز از بیان حق خود در امر حکومت و اعتقاد صحیح اسلامى در باب ولایت سکوت و مماشات نکردند اما در عین حال هرگز اجازه ندادند که بیان اعتقاد صحیح، بهانه و ابزارى براى حمله به اسلام باشد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، عید غدیر خم و مسأله ولایت حضرت على(ع) و جانشینى آنحضرت براى پیامبر اکرم(ص) در امر حکومت و اداره امور امت از اصلىترین مسائل اعتقادى شیعه است. پیامبر اکرم(ص) در این روز پس از آنکه در مناسبتهاى مکررى ولایت حضرت على(ع) را بیان کرده بود، بهصورت علنى و به نص صریح و با بیان عمومى، این امر را نهایى ساختند و اکمال دین و اتمام نعمت الهى به این طریق صورت گرفت. مسأله غدیر از جهات متعددى قابل توجه و بررسى است. اما از این میان دو نکته اساسى در باب غدیر و ولایت حضرت على(ع) را نباید مورد بىتوجهى قرار داد. مسأله اول، مسأله رد سکولاریسم است و مسأله دوم وحدت اسلامى.
اما در باب مسأله سکولاریسم باید توجه داشت که اعتقاد مسلم شیعى در باب غدیر این است که پیامبر اکرم(ص)، حضرت على(ع) را براى امر حکومت بعد از خویش تعیین کردند. البته امر امامت امرى کلىتر و گستردهتر از حکومت است اما اعتقاد مسلم شیعى این است که پیامبر(ص) حضرت على(ع) را براى امامتى که شامل حکومت است تعیین کردند و اینگونه نیست که پیامبر(ص) با اعلام جانشینى حضرت على(ع) فقط بهدنبال بیان شأن معنوى یا علمى یا اخلاقى حضرت على(ع) بودند بلکه «من کنت مولاه فهذا على مولاه» دقیقاً معناى حکومتکردن نیز مىدهد. بهعبارتدیگر اگر کسى شأن حکومتى را از غدیر حذف کند دیگر او را نمىتوان شیعه دانست چراکه در واقع مدعى آن شده است که حضرت على(ع) حق حکومتکردن بعد از پیامبر اکرم(ص) را نداشته است. این امر نشان از آن دارد که حکومتکردن و اداره امور اجتماعى جزو دین است و اندیشه شیعى در باب غدیر با سکولاریسم قابل جمع نیست.
از سوى دیگر در باب مسأله وحدت اسلامى باید توجه داشت که حضرت على(ع) که عید غدیر جشن بیان عمومى و نهایى حق حکومت ایشان و ولایت ایشان بر همه کسانى است که پیامبر(ص) بر آنها ولایت داشت است، خود منادى اصلى وحدت و آموزشدهنده راه صحیح در حفظ مصالح اسلامى است. حضرت على(ع) در طول دوران پس از پیامبر اکرم(ص)، هرگز از بیان حق خود در امر حکومت و اعتقاد صحیح اسلامى در باب ولایت سکوت و مماشات نکردند اما در عین حال هرگز اجازه ندادند که بیان اعتقاد صحیح، بهانه و ابزارى براى دشمنان اصلى دین شود تا بهواسطه آن اصل اسلام را مورد حمله قرار دهند و از اختلاف ایشان با دیگران براى از میان بردن دین و صدمه به اصل آن استفاده کنند. از همین جهت است که حضرت على(ع) معلم اصلى و عامل اصلى به اصل وحدت اسلامى است.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در روز عید غدیر خم در جمع اقشار مختلف مردم، داراى محورهایى مهم و درسهایى اساسى براى امروز ما بود. متن حاضر ابتدا به اختصار هرچه تمامتر به بیان محورهاى بیانات ایشان مىپردازد و در بخش دوم به تفصیلى بیشتر از دو محور اصلى این سخنان گرانبها بحث خواهد کرد.
بخش اول
محورهاى اصلى بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در عید غدیر
1. مسألهى غدیر مسألهى بسیار مهمّى است در تاریخ اسلام. اصل این حادثهى عجیب و مهم و این بیان شریف که «مَن کُنتُ مَولاه فَهذا عَلىٌّ مَولاه»، چیزى نیست که فقط شیعه آنرا نقل کرده باشد؛ این جزو مسلّمات است.
2. جاى کمترین شبههاى در اصل این مسأله و حادثه و معناى جملهى رسول اکرم نیست.
3. غیر از نصب امیرالمؤمنین به خلافت و امامت بعد از نبىّ اکرم و وصایت پیغمبر - که معناى رایج و شایع این جمله است - یک مضمون مهمّ دیگرى در این بیان وجود دارد که نباید مورد غفلت قرار بگیرد و آن، پرداختن اسلام به امر حکومت و امر سیاست امّت و اهمّیّت این موضوع از نظر اسلام است.
4. آن کسانىکه سعى کردند اسلام را از مسائل اجتماعى و از مسائل سیاسى برکنار بدارند و آنرا منحصر کنند به مسائل شخصى و مسائل خصوصىِ زندگى افراد - نگاه سکولار به اسلام - جوابشان مسألهى غدیر است.
5. این نکتهى بسیار مهمّى است در مسألهى غدیر که پاسخ دندانشکنى است به همهى کسانىکه فکر مىکنند و تبلیغ مىکنند که اسلام را از مسائل سیاست و مسائل حکومت و مانند اینها برکنار بدارند.
6. مسألهى غدیر یک مسألهى اعتقادى است؛ شیعه و پیروان مکتب اهلبیت و مکتب امامت، به مسألهى غدیر پایبندند؛ این پایه و اساس تفکّر شیعه است؛ بدونتردید و جاى بحث نیست. کسانىکه شبهه دارند و کسانىکه بحث دارند، مىتوانند در محافل علمى، در مجالس تخصّصى، بنشینند راجع به این بحث کنند؛ منطق شیعه قوى، حجّت شیعه حجّت قاطع و بدونتردیدى است؛ لکن این در زندگىِ عمومى مسلمانان، در همگامىِ مسلمانان با یکدیگر، در برادرى مسلمانان با یکدیگر، باید اثر نگذارد.
7. مسألهى اختلاف بین فِرَق مسلمان - چه فرقهى شیعه و سنّى و چه فِرَق گوناگونى که در درون دو فرقهى اساسى اسلامى وجود دارد - یکى از مراکز طمع دشمنان اسلام بوده است.
نظام جمهورى اسلامى، انقلاب بزرگ ما، امام عظیمالشّأن ما، توانست تفکّرات دنیاى اسلام را متوجّه خود بکند، این، دشمن را ترساند؛ استعمار را، استکبار را، صهیونیسم را، بهطور مشخّصْ دستهاى سیاست در آمریکا را ترساند و به همان سلاح قدیمى متوسّل شدند که سلاح «اختلافافکنى» است.
8. جریان «تکفیر» - این چیزى که امروز در عراق و در سوریّه و در برخى از کشورهاى دیگر منطقه بُروز کرده و در واقع با همهى مسلمانها مواجهاند، نه فقط با شیعه - ساختهى دست خود استعمارگران است.
9. استعمارگران چیزى به نام القاعده، چیزى به نام داعش درست کردند براى مقابلهى با جمهورى اسلامى، براى مقابلهى با حرکت بیدارى اسلامى، منتها دامن خودشان را گرفته است؛ امروز دامن خود آنها را گرفته است.
10. البتّه امروز هم با یک نظر دقیق تحلیلى وقتى انسان نگاه مىکند، مىبیند که تلاشى که امروز آمریکا و همپیمانان آمریکا در آنچه «مواجههى با داعش» اسم گذاشتهاند - که واقعیّتى ندارد - در اینجا دارند بهخرج مىدهند، بیش از آنچه تلاش براى نابودکردن نطفهى این حرکت خبیث باشد، تلاش براى جهتدادنِ دشمنىهاى مسلمانان میان یکدیگر است.
11. آنچه وظیفهى مسلمانان است - چه مسلمان شیعه، چه مسلمان سنّى - این است که با تحریک احساسات یکدیگر، به دشمن کمک نکنند؛ شیعه باید بداند که اگر چنانچه اختلاف و دعوا و حسّاسیّتبرانگیزىِ میان شیعه و سنّى تحریک بشود، دشمن مشترک، دشمن اصلى، سود خواهد برد، نباید اجازه بدهد؛ سنّى هم همینجور.
12. اگر کسى در این زمینه اقدامى بکند که موجب تحریک احساسات طرف مقابل است و موجب ایجاد دشمنى است، یقین بداند به آمریکا دارد کمک مىکند، به انگلیس خبیث دارد کمک مىکند، به صهیونیسم دارد کمک مىکند؛ به همان کسانى کمک مىکند که داعش و القاعده و امثال اینها را بهوجود مىآورند و جریان تکفیر را به راه مىاندازند براى ایجاد اختلاف بین شیعه و سنّى.
بخش دوم
رد سکولاریسم و دعوت به وحدت
عید غدیر خم و مسأله ولایت حضرت على(ع) و جانشینى آنحضرت براى پیامبر اکرم(ص) در امر حکومت و اداره امور امت از اصلىترین مسائل اعتقادى شیعه است. پیامبر اکرم(ص) در این روز پس از آنکه در مناسبتهاى مکررى ولایت حضرت على(ع) را بیان کرده بود، بهصورت علنى و به نص صریح و با بیان عمومى، این امر را نهایى ساختند و اکمال دین و اتمام نعمت الهى به این طریق صورت گرفت. مسأله غدیر از جهات متعددى قابل توجه و بررسى است. اما از این میان دو نکته اساسى در باب غدیر و ولایت حضرت على(ع) را نباید مورد بىتوجهى قرار داد. مسأله اول، مسأله رد سکولاریسم است و مسأله دوم وحدت اسلامى.
رد سکولاریسم
متاسفانه گاه در میان شیعیان و متدینان افرادى پیدا مىشوند که به اسم دین، از جدایى دین و سیاست سخن مىگویند و دین را بهعنوان یک امر معنوى میان انسان و خدا و فقط براى اداره امور مربوط به آخرت انسان معرفى مىکنند. همین نظرات غلط گاه توسط برخى از مخالفان دین نیز مورد استفاده ابزارى قرار مىگیرد و حتى به آن حالت دلسوزى براى دین هم مىدهند و مدعى مىشوند که براى حفظ قداست دین خوب است که دین از امور سیاسى و اجتماعى به دور باشد تا قداست آن حفظ شود و آسیبى به آن وارد نشود. این افراد در حقیقت سکولاریسم را به اسم دفاع از دین مورد حمایت قرار مىدهند.
اما در باب مسأله سکولاریسم باید توجه داشت که اعتقاد مسلم شیعى در باب غدیر این است که پیامبر اکرم(ص)، حضرت على(ع) را براى امر حکومت بعد از خویش تعیین کردند. تعیین حضرت على(ع) از سوى رسول اعظم(ص) بهعنوان یک امر معنوى صرف نبود و ایشان حضرت على(ع) را بهعنوان حاکم سیاسى و رهبر جامعه اسلامى بعد از خویش تعیین کردند.
البته امر امامت امرى کلىتر و گستردهتر از حکومت است اما اعتقاد مسلم شیعى این است که پیامبر(ص) حضرت على(ع) را براى امامتى که شامل حکومت است تعیین کردند و اینگونه نیست که پیامبر(ص) با اعلام جانشینى حضرت على(ع) فقط بهدنبال بیان شأن معنوى یا علمى یا اخلاقى حضرت على(ع) بودند.
بلکه «من کنت مولاه فهذا على مولاه» دقیقاً معناى حکومتکردن نیز مىدهد. بهعبارتدیگر اگر کسى شأن حکومتى را از غدیر حذف کند، دیگر او را نمىتوان شیعه دانست چراکه در واقع مدعى آن شده است که حضرت على(ع) حق حکومتکردن بعد از پیامبر اکرم(ص) را نداشته است. این امر نشان از آن دارد که حکومتکردن و اداره امور اجتماعى جزو دین است و اندیشه شیعى در باب غدیر با سکولاریسم قابل جمع نیست.
از سوى دیگر باید توجه داشت که این سخن که حضرت على(ع) در اعتقاد شیعى معصوم هستند و از هر خطا و اشتباهى مبرا هستند نیز دفاعى براى اندیشه سکولار ایجاد نمىکند. توضیح اینکه سکولارهاى بهظاهر شیعه گاه به نوعى سخن مىگویند که گویى حق حکومت امام معصوم(ع) ردى بر اندیشه سکولار محسوب نمىشود چراکه امام، معصوم از خطا و اشتباه است. این در حالى است که اعتقاد به حق حکومت امام معصوم(ع) از اساس، اندیشه سکولاریسم را باطل اعلام مىکند چراکه بیان مىدارد که دین اسلام در نوع اصیل و صحیح خود با حکومت کار دارد و اصولاً حکومت را دینى مىخواهد و خواهان مسلطشدن امام و متولى دین بر امر حکومت است.
دعوت به وحدت
متاسفانه گاه شاهد آن هستیم که برخى مسأله ولایت حضرت على(ع) و حق حکومت ایشان را مبنایى براى ایجاد درگیرى و اختلافاتى میان مسلمین مىکنند که سود آنرا دشمنان اصلى اسلام مىبرند. در خوشبینانهترین حالت باید گفت که این افراد تصور مىکنند که اثبات ولایت و حکومت حضرت على(ع) با مخالفت با وحدت اسلامى محقق مىشود و اگر وحدت اسلامى و حفظ مصالح کلى اسلام را ملاک قرار دهیم باید از ولایت حضرت على(ع) کوتاه بیاییم. در حالى که این تصور غلط است و حتى ممکن است برخى از این افراد مغرض و عامل دشمن نیز باشند چراکه اعتقاد به ولایت و حق حکومت حضرت على(ع) که از مسلمات شیعى و از مبانى اصلى اعتقادى ماست نافى حفظ وحدت نیست و حتى باید گفت که حضرت على(ع) که عید غدیر، بیان عمومى و نهایى حق حکومت ایشان و ولایت ایشان بر همه کسانى است که پیامبر(ص) بر آنها ولایت داشت است، خود منادى اصلى وحدت و آموزشدهنده راه صحیح در حفظ مصالح اسلامى است. حضرت على(ع) در طول دوران پس از پیامبر اکرم(ص)، هرگز از بیان حق خود در امر حکومت و اعتقاد صحیح اسلامى در باب ولایت سکوت و مماشات نکردند اما در عین حال هرگز اجازه ندادند که بیان اعتقاد صحیح، بهانه و ابزارى براى دشمنان اصلى دین شود تا بهواسطه آن اصل اسلام را مورد حمله قرار دهند و از اختلاف ایشان با دیگران براى از میان بردن دین و صدمه به اصل آن استفاده کنند.
بهعنوان مثال حضرت على(ع) در نامه 62 نهجالبلاغه به مردم مصر در باب مسأله حکومت بعد از پیامبر اکرم(ص) چنین گزارش مىدهند:
(از نامههاى آنحضرت است به اهل مصر که با مالک اشتر فرستاد، زمانى که او را به حکومت مصر منصوب کرد): اما بعد، خداوند سبحان محمّد(ص) را ترساننده جهانیان از عذاب فردا و گواه بر انبیا فرستاد. چون از جهان درگذشت پس از او مسلمانان در رابطه با خلافت به نزاع برخاستند. به خدا قسم در قلبم نمىافتاد و بر خاطرم نمىگذشت که عرب پس از پیامبر(ص) خلافت را از خاندانش بیرون برند، یا آنرا بعد از او از من دور دارند. چیزى مرا شگفتزده نکرد مگر شتافتن مردم به جانب فلان که با او بیعت مىکردند. از مداخله در کار دست نگاه داشتم تا آنکه مشاهده نمودم گروهى از اسلام بازگشته و مردم را به نابودکردن دین محمّد(ص) دعوت مىکنند، ترسیدم اگر به یارى اسلام و اهلش برنخیزم، رخنهاى در دین ببینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من بزرگتر از فوتشدن حکومت بر شماست، حکومتى که متاع دوران کوتاه زندگى است و همچون سراب از بین مىرود، یا همچون ابر از هم مىپاشد. بنابراین در میان آن فتنهها قیام کردم تا باطل از بین رفت و نابود شد و دین به استوارى و استحکام رسید.
چنانکه از این عبارات واضح مىشود، حضرت على(ع) صراحتاً حکومت را حق خویش بعد از پیامبر(ص) بیان مىدارند. حق مسلمى که هیچ بهانهاى در غصب آن پذیرفته نیست. اما ایشان در همان زمان حکومت خلفا وقتى مىبینند که مرتدان به مدینه حمله کردهاند، اصل دین در حال تهدید است، به یارى اسلام مىشتابند و براى دفاع از اسلام به مقابله با دشمنان دین مىروند. این دفاع ایشان از مدینه و شمشیر به دست گرفتن ایشان و دفاع ایشان از مقر و مرکز اسلام به معنى گذشتن ایشان از حق حکومتشان نیست بلکه به معنى آن است که حفظ اصل اسلام از نظر ایشان از مسأله حکومت مهمتر است و در نامه خود نیز به آن تصریح کردهاند.
همچنین در دوران حکومتشان نیز مشاهده مىکنیم که حضرت على(ع) نمىخواهند که کسانى به مطرح کردن مسأله غصب خلافت میان مسلمین اختلاف و درگیرىاى ایجاد کنند که دشمنان اصل دین سود آنرا ببرند. به همین جهت است که وقتى ابن دودان از حضرت سؤال کردند که چه شد که بعد از پیامبر حق شما را غصب کردند، حضرت بهنوعى جواب دادند که هم حق را بیان کرده باشند و هم مورد سوء استفاده دشمنان اصل دین نشود. این مطلب را محمدبن جریربن رستم طبرى آملى کبیر در کتاب خویش «المسترشد فى إمامة علىبن أبىطالب(ع)» چنین نقل کرده است: وَ قَوْلِهِ حِینَ سَأَلَهُ ابْنُ دُودَانَ: فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ: عَجِبْتُ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الَّذِینَ عَدَلُوا هَذَا الْأَمْرَ عَنْکُمْ، ! وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ فَرَطاً بِرَسُولِ اللهِ، وَ قَیِّماً لِلْکِتَابِ!؟ فَقَالَ: (ع) یَا ابْنَ دُودَانَ، إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ، وَ تَسْأَلُ عَنْ غَیْرِ ذِى مَسْئَلةٍ وَ لَکَ مَعَ هَذَا أَحْسَنُ الْإِجَابَةِ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ! فَاعْلَمْ: أَنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ (وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ) آخَرِینَ، فَإِنْ یَرْتَفِعْ عَنَّا مِحَنُ الْبَلْوَى نَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِه (المسترشد فى إمامة علىبن أبىطالب(ع)، ص: 372) و شبیه به همین عبارات را در کتاب امالى شیخ صدوق که عبارات آن نزدیک به عبارت خطبه 162 نهج البلاغه است چنین مىخوانیم که: حَدَّثَنَا جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: بَیْنَمَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فِى أَصْعَبِ مَوْقِفٍ بِصِفِّینَ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ بَنِى دُودَانَ فَقَالَ مَا بَالُ قَوْمِکُمْ دَفَعُوکُمْ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ أَشَدُّ نَوْطاً بِالرَّسُولِ وَ فَهْماً بِالْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ فَقَالَ سَأَلْتَ یَا أَخَا بَنِى دُودَانَ وَ لَکَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ (الْمُسَاءَلَةِ) وَ ذِمَامُ الصِّهْرِ وَ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ عَنْ ذِى مَسَدٍ إِنَّهَا إِمْرَةٌ شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ. (الأمالىللصدوق، النص، ص: 619)
از همین جهت است که حضرت على(ع) معلم اصلى و عامل اصلى به اصل وحدت اسلامى است و ایشان است که راه اصلى حفظ وحدت را آموزش داده است و اصول آنرا بیان داشته است که در مسأله وحدت دچار افراط و تفریط نشویم و هم از اعتقادات مسلم شیعى و اعتقادات بر حق خود دست بر نداریم و در آنها ضعفى نشان ندهیم و هم نگذاریم دشمنان از اعتقادات ما ابزارى علیه اصل دین بسازند. همین شیوه را در بیان رهبر معظم انقلاب که شاگرد مکتب مولى الموحدین است مشاهده مىکنیم که ایشان ضمن رعایت همین امر مىفرمایند: «آنچه امروز ما باید به آن توجّه کنیم، این است که مسألهى غدیر یک مسألهى اعتقادى است؛ شیعه و پیروان مکتب اهل بیت و مکتب امامت، به مسألهى غدیر پایبندند؛ این پایه و اساس تفکّر شیعه است؛ بدونتردید و جاى بحث نیست. کسانىکه شبهه دارند و کسانىکه بحث دارند، مىتوانند در محافل علمى، در مجالس تخصّصى، بنشینند راجع به این بحث کنند؛ منطق شیعه قوى، حجّت شیعه حجّت قاطع و بدونتردیدى است؛ لکن این در زندگىِ عمومى مسلمانان، در همگامىِ مسلمانان با یکدیگر، در برادرى مسلمانان با یکدیگر، باید اثر نگذارد. مسألهى اختلاف بین فِرَق مسلمان - چه فرقهى شیعه و سنّى و چه فِرَق گوناگونى که در درون دو فرقهى اساسى اسلامى وجود دارد - یکى از مراکز طمع دشمنان اسلام بوده است، نه فقط دشمنان تشیّع در طول سالهاى متمادى سعى شده است بین مسلمانان اختلاف بهوجود بیاید چون اختلاف بین مسلمانان، موجب مىشود که همّت مسلمانان، نیروى مسلمانان، انگیزههاى مسلمانان، صرف همین دعواهاى درونى و داخلى بشود؛ به مسائل بیرونى خود، به دشمنان بزرگ خود توجّه نکنند. این سیاست اساسى استعمار در طول سالهاى متمادى و بعد از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل نظام جمهورى اسلامى، بوده است چون گسترش تفکّر جمهورى اسلامى را در دنیاى اسلام دیدند، روى سیاست تفرقه تأکید بیشترى کردند، اصرار بیشترى ورزیدند، سرمایهگذارى کردند، براى اینکه دنیاى اسلام را از جمهورى اسلامى جدا کنند.»
انتهای پیام/