وقتی غرب از امنیت اسرائیل نگران شد
خبرگزاری تسنیم: غرب که همواره میکوشید اسرائیل را به عنوان قدرت بلامنازع خاورمیانه معرفی نماید، با پیروزی پیاپی رزمندگان اسلام، در مورد ادامه امنیت اسرائیل نگران شد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،محسن رشید در گزارشی کوتاه پیرامون جنگ تحمیلی و زمینه آغاز آن اینگونه مینویسد که: جنگ در حالی آغاز شد که هنوز بیش از 19 ماه از آغاز انقلاب نگذشته بود، نظام جمهوری اسلامی تثبیت نشده بود و در گوشه و کنار کشور حوادث مختلفی رخ میداد. سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی به همراهی نیروهای مردمی مأموریت تأمین امنیت در داخل کشور را به عهده داشتند و ارتش همچنان انطباق با وضعیت جدید و انقلابی فاصله بسیار داشت.
در همین حال بحران مناطق کردنشین تمام توان آزاد سپاه و نیز درصدی توان موجود ارتش را درگیر کرده بود. تحلیل فرماندهان نظامی مبنی بر عدم احتمال هجوم سراسری ارتش عراق، موجب بیتوجهی به پدافند جبهه میانی و جبهه جنوبی شده بود. لذا هنگام هجوم سراسری عراق، نیروی خودی به طور کامل غافلگیر شد. به عبارت دیگر، درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریبالوقوع دانستن حمله سراسری عراق، تا زمان اشغال منطقه خانلیلی، هرگز مورد تائید فرماندهان عالی نظامی کشور قرار نگرفت و از آن تاریخ به بعد نیز بسیج تجهیزات و یگانها نیز پس از آنکه پیشروی دشمن متوقف شده بود، وارد منطقه عملیاتی شدند. به عبارت دیگر در بعد استراتژی، به علت عدم تشخیص تلاش اصلی دشمن و در بعد تاکتیک با تدبیر دادن زمین به منظور گرفتن زمان، زمینهای ارزشمندی ار دست رفت.
در ادامه این گزارش وقایعی را که در روز های ابتدایی آغاز جنگ تحمیلی رخ داده است میخوانید:
***
سال اول (59/6/31 تا 60/6/31) هجوم عراق به کشور انقلابی و اسلامی ایران با این فرض طرحریزی شده بود که ارتش نظام جدید، فاقد توان لازم است. اگرچه این فرض صحت داشت، لیکن دشمن بدون شناخت صحیح از انقلاب اسلامی، انرژی متراکم و استعداد عظیم آن را برای حل مشکلات و بحرانهای گوناگون از جمله وضعیت جنگی، باور نداشت. این در حالی بود که عناصر انقلابی نیز از توان نهفته خود تصویر روشنی نداشتند. به همین جهت روزهای اول جنگ با ابتکار دشمن و انفعال خودی آغاز شد. اما استعدادهای نهفته در انقلاب به تدریج بروز کرد و نیروهای مسلح جدیدی را متولد ساخت که نه تنها خلأ ناشی از فروپاشی ارتش شاهنشاهی را پوشش میداد، بلکه عامل تعیین کنندهای در سرنوشت جنگ گردید. این استعداد شکلگیری سیستم نظامی منبعث از انقلاب - که به مرور در سپاه پاسداران متجلی شد -هرچند که از همان روزهای اول جنگ بروز یافت، لیکن تا رسیدن به مرحله بلوغ کامل، زمان قابل توجهی بر آن گذشت. در ابتدا، سازمان نظامی جدید نه تنها برای دشمن ناشناخته بود و نیروهای انقلابی نیز پیشبینی روشنی از آینده آن نداشتند، بلکه برخی عوامل داخلی نیز به علت باورهای غیرانقلابی و بعضاً ضد انقلابی، از تسریع در روند شکلگیری سازمان جدید جلوگیری میکردند.
در آغاز جنگ اشخاصی در رأس امور نظامی قرار داشتند که اولاً فاقد بینش انقلابی بودند. ثانیاً به دلیل کوچک انگاشتن ارتش عراق، نابرابری مقدورات خود در برابر دشمن را باور نداشتند. ثالثاً شیوههای پدافندی طراحی شده در رژیم گذشته را برای مقابله با ارتش عراق کافی میانگاشتند. آنها با همین بینش سه عملیات بزرگ را طرحریزی کردند، لیکن هر سه عملیات به شکست انجامید. متاسفانه این شکستها هیچ تأثیر مثبتی بر بینش آنان نگذاشت. فرماندهی کل قوا (بنیصدر) که راه حل نظامی را مسدود شده میدید، به فعالیتهای سیاسی روی آورد. وی که تنها عامل آغاز جنگ را، احساس خطر غرب از انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی تصور میکرد، در صدد برآمد رهبری امام را تضعیف کند و با کودتای خزنده علیه خط امام، اوضاع را در داخل کشور به دست گیرد تا زمینه را برای سازش با غرب فراهم کرده و با زد و بندهای پشت پرده، برای پایان دادن به جنگ راهی بیاید.
به موازات بحرانی شدن اوضاع داخلی ایران، مواضع سیاسی عراق نیز تغییر میکرد، به طوری که شعار مذاکره برای پایان جنگ را کنار گذاشت و آشکارا خواستار تجزیه ایران شد. در حالی که بنیصدر از حادثه 14 اسفند حرکت جدیدی را آغاز کرده بود و میرفت با دامن زدن به بحران داخلی، اوضاع را به نفع جناح خود سوق دهد، تلاش امام در خنثی کردن توطئههای او و ایجاد جو آرامش تأثیر زیادی داشت. بنیصدر و حامیانش گمان نمیکردند، ابتکار عمل در دست امام باشد. در این موقعیت و در حالی که چنین القا میشد که حذف بنیصدر از فرماندهی کل قوا میسر نیست و ارتش از بنیصدر حمایت خواهد کرد. امام خمینی بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کرد و این امر موقتاً به تیمسار (شهید) فلاحی سپرده شد. ارتش نیز به رغم همه القائات سوء، پایبندی خود را به امام و نظام نشان داد. در عین حال، دشمن همچنان در فضای ذهنی خود سیر میکرد و به تحولات بعدی دل بسته بود.
حوادثی که بعد از رأی مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت بنیصدر و برکناری وی از ریاست جمهوری به وقوع پیوست، همچون حرکت مسلحانه منافقین در نخستین روز برکناری بنیصدر در 1360/3/30، حادثه هفتم تیر که طی آن 72 نفر از مسئولان نظام و نمایندگان مجلس به شهادت رسیدند. ترورهای پیدرپی مسئولان و قشر وسیعی از مردم و انفجار مقر نخستوزیری که به شهادت رئیسجمهور (رجایی) و نخستوزیر (باهنر) در 1360/6/8 منجر گردید، عراق را به تغییر و تحول احتمالی در ایران و پیروزی جناح متحد (بنیصدر و منافقین) امیدوار میکرد. این امید کاذب مانع از آن شد که عراق استحکام نظام اسلامی و قدرت رهبری امام در موقعیتهای بحرانی را درک کند، لذا به رغم موفقیت امام در کنترل بحران و جلوگیری از فرقی شدن مسئله جنگ و نیز تولد نیروی جدید که همزمان با عزل بنیصدر، بلوغ خود را در عملیات فرمانده کل قوا به نمایش گذاشته بود، دشمن همچنان غافل بود و زمینههای اساسی در جنگ را درک نمیکرد.
از سوی دیگر، نیرویی که از دل انقلاب برخاسته بود و در عین حال هنوز به خودباوری نظامی نرسیده بود به تدریج درمییافت که گره جنگ تنها به دست نیروهای انقلابی باز میشود. به همین منظور، در حالی که در شهرهای بزرگ روزهای بحرانی و سختی سپری میشد، فرماندهان عملیاتی سپاه همچون شهید حسن باقری، برای پایهریزی استراتژی جدید، با تفکر و موشکافی، تجارب به دست آمده در صحنه عمل را مرور میکردند.
نیروهای مسلح انقلابی متشکل از نیروهای مردمی، سپاه و عناصر انقلابی ارتش که با حضور در میدانهای درگیری و مقاومت و کسب پیروزیهای متعدد همچون شکستن محاصره اهواز، آزادسازی سوسنگرد و بیرون راندن متجاوزین از گیلان غرب و آبادان رشد کرده و اندیشه نوین نظامی را در نبرد ارتفاعات بازی دراز، تپههای الله اکبر و جنوب دارخوین به اجرا درآورده بودند، چهار ماه پس از رفع مهمترین مانع داخلی (عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا) به مرحله بلوغ رسیدند. طوری که ظرف کمتر از یک سال، در چهار عملیات بزرگ ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس، 57% از سرزمین که در ماههای اول جنگ به اشغال دشمن درآمده بود، با قوه قهریه نیروهای انقلابی آزاد شد. مضافا اینکه ناشی از قدرتنمایی رزمندگان اسلام، دشمن را وادار کرد تا بخش دیگری از مناطق اشغالی را تخلیه کند.
به این تربیت، در پایان چهار عملیات بزرگ از مجموع 13600 کیلومتر مربع که در آغاز سال دوم جنگ تحت اشغال دشمن باقی مانده بود، چندین کیلومتر مربع آزاد، 2500 کیلومتر مربع تخلیه گردید و 2500 کیلومتر مربع دیگر که عمدتا شامل ارتفاعات و مناطق مهم مرزی و نیز شهرهای مهران و نفتشهر بود- همچنان در اشغال دشمن باقی ماند.
در این دوره که با عملیات ثامنالائمه (ع) شروع گردید، تحول فوقالعادهای در جنگ ایجاد گردید. استراتژی جدید تبیین شد و امکان اقدام مشترک سپاه ارتش میسر گردید. در استراتژی جدید برای هر یک از دو سازمان مذکور، جایگاه متناسب با کارایی، امکانات و توانشان تعریف شد و با موفقیت به اجرا درآمد همچنین، گسترش سازمان رزم نیروهای سپاه پاسداران و تکامل آنها از رده تیپ تا رده لشکر در این دوره میسر شد.
نیروهای سپاه که طی 19 ماه قبل از آغاز جنگ تنها جنگ نامنظم را تجربه کرده بودند، نیروهای سبکبالی بودند که تنها به ادوات سبک مجهز میشدند. شروع جنگ گردانهای مستقل منظم تشکیل شد و سپس با گردانهای ترکیب شده و تیپهای مستقل را تشکیل دادند. بعد از چندی، با افزایش استعداد تیپها، لشکرها تشکیل شدند.
در کنار گسترش سازمان، با غنایم به دست آمده از دشمن، رستههای توپخانه و زرهی ایجاد شد. در این دوره سپاه یگان زرهی خود را با تنها تانکی که در عملیات فرماندهی کل قوا به غنیمت گرفت، تاسیس کرد و این یگان با تنها تانک خود در عملیات ثامنالائمه (ع) شرکت کرد. این روند به سرعت پیش رفت، تا اینکه در عملیات فتحالمبین، تیپهای اصلی سپاه همچون تیپ 8 نجفاشرف، تیپ 14 امام حسین (ع) و تیپ 25 کربلا هرکدام یک گردان زرهی در اختیار داشتند.
گسترش سازمان سپاه از زاویه دیگری نیز قابل توجه است. تمایل نیروهای مردمی به حضور در جنگ ایجاد میکرد تا سازمان مناسبی، جذب و به کارگیری آنان را عهدهدار شود. مسلما بافت فرهنگی این سازمان باید با نیروهای مردمی متناسب باشد. لذا سپاه که برخاسته از انقلاب و بطن مردم بود، مرکز جذب نیروهای مردمی شد. با روی آوردن مردم به سوی جبههها و سازماندهی آنان توسط سپاه، سازمان رزم سپاه رو به گسترش گذاشت. با توسعه سازمان سپاه، امکان به کارگیری گسترده نیروهای انقلاب فراهم شد و متناسب با گسترش سازمان، آهنگ رشد نیروهای سپاه رو به فزونی نهاد و از عملیات ثامنالائمه (ع) تا عملیات بیتالمقدس از 5 هزار به 60 هزار نفر صعود کرد. طوری که در عملیات ثامنالائمه 16 گردان، در عملیات طریقالقدس 23 گردان، در عملیات فتحالمبین 100 گردان و در عملیات بیتالمقدس 112 گردان پاسدار و بسیجی وارد صحنه درگیری شدند.
پیروزی رزمندگان اسلام در صحنههای نبرد، نه تنها در داخل نتایج مهم و بازتاب وسیعی داشت و نیز نه تنها جبهه عراق را به شدت متاثر کرد، بلکه در منطقه خاورمیانه نیز تاثیرات مهمی بر جای گذاشت. غرب که همواره میکوشید اسرائیل را به عنوان قدرت بلامنازع خاورمیانه معرفی نماید، با پیروزی پیاپی رزمندگان اسلام، در مورد ادامه امنیت اسرائیل نگران شد. به عبارت دیگر، کسب برتری در جنگ نه تنها توازن قدرت را به نفع خودی تغییر داد، بلکه قدرت اسرائیل را تضعیف کرد. لذا اسرائیل برای جبران، هجوم به لبنان را طراحی کرد و پس از فتح خرمشهر، آن کشور را مورد حمله زمینی قرار داد تا با نمایش قدرت ارتش خود، بازتاب پیروزی رزمندگان اسلام را کمرنگ نماید و یکی از نقاط انقلاب خیز خاورمیانه را که تصور میرفت از ایران الگوپذیر باشد، سرکوب کند. در پی این حادثه، بخشی از نیروهای سپاه به فرماندهی احمد متوسلیان به سوریه اعزام شدند تا در صورت نیاز آماده مقابله با ارتش اسرائیل شوند، لیکن با هدایت امام و تاکید بر این مسئله که راه قدس از کربلا میگذرد، تنبیه متجاوز همچنان در راس مسائل قرار گرفت و به جز اندکی پاسداران، بقیه برای اجرای عملیات رمضان به ایران بازگشتند. در عین حال حضور سپاه در آن منطقه سبب راهاندازی تشکیلات نظامی حزبالله لبنان شد که نتایج آن بعدا آشکار گردید.
پشتیبانی دشمن در داخل
حرکت مسلحانه منافقین که از سه ماهه آخر سال اول جنگ آغاز شد بود و شهادت و ترور بسیاری از مسئولان و مردم عادی و بیدفاع را در پی داشت، در سال دوم جنگ با تحرکات وسیع منافقین در 5/7/1360 آغاز شد. هواپیمای فرماندهان عملیات ثامنالائمه (ع) ساقط شد و رئیس حزب جمهوری اسلامی خراسان- هاشمینژاد- نیز به شهادت رسید. سپس، چهار شخصیت بزرگ روحانی (مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی) شهید شدند.
در این دوران، جو داخل کشور همچنان ناامن بود. سپاه پاسداران ضمن حضور موفق در صحنههای جنگ، ماموریت مقابله با منافقین و بازگرداندن امنیت به شهرها را نیز به عهده داشت. در اجرای این ماموریت تشکیلات منافقین شناسایی و تعداد زیادی از آنها دستگیر شدند.
در بهمن 1360 طی یک اقدام بسیار مهم، نیروهای سپاه، مرکزیت منافقین - که پس از فرار مسعود رجوی به فرانسه، به موسی خیابانی (فرد دوم سازمان) و اشرف ربیعی (همسر رجوی) واگذار شده بود- را منهدم کردند.
بعد از موسی خیابانی، تقی زرکش ماموریت تشکیلات داخل کشور منافقین را به عهده گرفت. در فروردین 1361 نیز، در اقدامی مشابه، خانه تیمی مرکزیت جدید شناسایی شد و طی عملیاتی منهدم گردید. بعد از این حادثه، سازمان منافقین که از امنیت لازم برخوردار نبود، تشکیلات خود را به خارج از کشور منتقل کرد و تنها تیمهای عملیاتی خود را در کشور باقی گذاشت که آنان نیز کاری از پیش نبردند و به مرور منهدم و یا متواری گشتند.
مسئله مهم دیگری که در سال دوم به وقوع پیوست حادثه آمل بود. یک گروه مائوئیستی موسوم به "اتحادیه کمونیستها" به تصور آنکه پایگاه مردمی دارد، در بهمن 1360 در آمل، خود را "سربداران" خواند و با تعدادی کادر متوهم، یک درگیری مسلحانه در شهر آمل به راه انداخت. این اقدام به وسیله سپاه و حمایت مردم به سرعت سرکوب شد.
منبع:فارس
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.