شطرنج بدون صفحه اوباما
خبرگزاری تسنیم: واقعیت امر این است که هم اکنون ایالات متحده آمریکا قصد دارد در محیطی بازی امنیتی جدید خود را آغاز کند که ابعاد و حدود و ثغور استراتژیک و حتی تاکتیکی آن مشخص نیست!
زمانی که هیلاری کلینتون ،وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده آمریکا در کتاب تازه و جنجالی خود تحت عنوان گزینه های دشوار (Hard Choices) از تاسیس داعش توسط ایالات متحده آمریکا و برخی کشورهای اروپایی رونمایی کرد، سئوالات و دغدغه های زیادی در خصوص نسبت واشنگتن و تروریسم در نظام بین الملل به اذهان متبادر شد.حتی برخی استراتژیستهای مطرح آمریکایی مانند هنری کیسینجر با ورود عجولانه و غیر منطقی خود به این دیالوگ "نظری- عملی"، به دفرمه شدن ظرف و بستری که "منازعات امنیتی جدید جهان " در آن تعریف می شود کمک شایانی کردند! رئیسجمهور آمریکا اخیرا در مورد «راهبرد آمریکا برای مقابله با داعش» اعلام کرد که نیروی هوایی آمریکا مواضع این گروه را «در هر کجایی که باشند»، هدف قرار داده و البته همزمان با مقابله باداعش، نیروهای معارض سوری را نیز تقویت خواهد کرد! همزمان، در فکت شیت منتشر شده از سوی کاخ سفید در خصوص استراتژی آمریکا در قبال داعش آمده است :
"استراتژی ما برای دستیابی به این هدف بر مبنای ائتلاف شرکای بینالمللی و منطقهای برای مبارزه با داعش استوار است. دهها کشور هماکنون چه از نظر کمکهای انسان دوستانه و چه کمک نظامی در جنگ عراق شرکت کردهاند و در تلاشیم این ائتلاف را در روزها و هفتههای آتی قوت بخشیم. مولفه های این استراتژی را پشتیبانی موثر از دولت عراق،از بین بردن نقاط امن داعش، ازبین بردن منابع مالی داعش،ایجاد خلل در جریان پیوستن خارجیها به داعش و ....تشکیل می دهد."در تحلیل استراتژی رسمی و اعلامی ایالات متحده آمریکا در مقابله با داعش لازم است نکات زیر را مدنظر قرار داد :
1- ایالات متحده آمریکا هم اکنون در پاره خطی که از یک سو به" مداخله گرایی ترومن" و از سوی دیگر ، به "انزوا گرایی مونروئه" منتهی است حرکت نامنظمی دارد. این تلورانس نظری ، که در هر برهه ای از زمان با توجه به رخدادهای پیرامونی و دغدغه های بین المللی سیاست خارجی آمریکا تغییر می کند، سبب شده است تا "الگوهای امنیتی و رفتاری واشنگتن" در نظام بین الملل نیز تغییر کند. نگارنده قویا معتقد است که سیاستمداران آمریکایی، در برهه فعلی بیش از پیش نسبت به انطباق نظریه ساختارگرایی کنت والتز( که از آن به عنوان نظریه محوری نئورئالیسم در حوزه روابط بین الملل یاد می شود) با واقعیات جهان امروز دچار تلاطم و سردرگمی شده اند.
دولتها در بسیاری از موارد دیگر حکم بازیگر اصلی یا کارگزار را در مناسبات جهانی نداشته و از این رو در تشکیل و ترسیم ساختار نهایی که متغیراتی وابسته مانند "امنیت بین الملل" و " همکاری های جمعی"،" شناسایی تهدیدات مشترک" باید با استناد به آن تعریف شود ناکام مانده اند. از سوی دیگر، تکثر نظریات امنیتی در نظام بین الملل به طور کامل بر خروجی رفتار مقامات آمریکایی تاثیر گذار بوده است. در این میان نئولیبرالیستها، نئورئالیستها، طرفداران نظریات انتقادی، سازه انگاران و ....هر یک قرائت خاصی از مقوله امنیت بین المللی و داخلی دارند. در حال حاضر نیز به دلیل تکثر بازیگران و تغییر مستمر بازی آنها و کاهش قدرت دولتها در فرآیند سازی های امنیت جمعی و از آن مهم تر، کاهش شدید و ملموس قدرت آمریکا و اتحادیه اروپا در اقناع افکار عمومی ، عملا الگوهای امنیتی ترسیم شده در سیاست خارجی آمریکا دیگر نمی تواند حکم یک "مبنای محکم و قوی " را در مواجهه با دغدغه های بین المللی واشنگتن داشته باشد.
در این میان نسبت میان " ضرورتهای داخلی" و " فرآیندهای بیرونی" نیز در سیاستگذاری های امنیتی آمریکا بر هم ریخته است.در سال گذشته میلادی، دو کشور آمریکا و فرانسه در صدد بودند به بهانه واهی استفاده حکومت سوریه از سلاح های شیمیایی به دمشق حمله کرده و به این وسیله قدرت مانور امنیتی خود در خاورمیانه را افزایش دهند. با این حال عدم توانایی اوباما و اولاند در اقناع افکار عمومی ( به عنوان ضرورت داخلی) سبب شد تا آنها عملا نتوانند "فرآیند بیرونی" یعنی تضعیف قدرت حکومت سوریه را رقم بزنند و حتی در ادامه ناچار شدند هزینه های استراتژیک و روانی ناشی از اتخاذ این تصمیم نادرست را بپردازند.
2-واقعیت امر این است که هم اکنون ایالات متحده آمریکا قصد دارد در محیطی بازی امنیتی جدید خود را آغاز کند که ابعاد و حدود و ثغور استراتژیک و حتی تاکتیکی آن مشخص نیست! به عبارت بهتر، زمین بازی امنیتی جدید آمریکا نه طول و عرضی معینی دارد و نه قواعد بازی در آن برای بازیگران مشخص است! "نابودی داعش"،" تصفیه داعش"،" مدیریت و کنترل داعش"،"تضعیف داعش"،" بازتعریف داعش"و ... هر یک تعریف خاص خود را در سیاست خارجی آمریکا داشته و دارد.در اینجا می توان بر روی سیاست اعلامی آمریکا در قبال داعش، یعنی " تضعیف و سپس نابودی " این گروه تروریستی تمرکزی دوباره کرد.آمریکا نشان داده است که بر خلاف سیاست اعلامی خود، به دنبال هیچ یک از این دو هدف نیست. اساسا امکان ندارد که در سال 2013 میلادی ، آمریکا گروهی را تاسیس کند و در فاصله یکسال بعد در صدد نابودی یا حتی تضعیف آن بر آید. خصوصا زمانی که در این مسیر پای 40 کشور که هر یک به نحوی از حامیان اولیه داعش بوده اند را به میان آورد! واقعیت امر این است که پس از ناکامی ایالات متحده آمریکا و متحدان غربی و عربی آن در نابودی حکومت سوریه، واشنگتن با یک سکته امنیتی سخت در منطقه رو به رو شد. تا قبل از این وقوع سکته امنیتی ،که شکست مذاکرات ژنو 2 در خصوص سوریه و در نهایت برگزاری انتخابات سال 2014 و تداوم شکستهای میدانی تروریستها در وقوع آن نقش
به سزایی داشت، بازی آمریکا در قبال داعش کاملا متوازن بود. در آنجا نه سخنی از تقابل و جدال داعش با غرب بود و نه دستگاههای امنیتی غربی نسبت به حضور اتباع خود در میدان نبرد سوریه گله گذاری و نگرانی خاصی داشتند! مطابق محاسبات امنیتی آمریکا، " داعش" قرار بود در خاورمیانه به وجود بیاید و در خاورمیانه نیز از بین برود. یکی از دلایل استقبال برخی کشورهای غربی از روانه شده تروریستهای دارای تابعیت آمریکا و اروپایی به میدان نبرد در سوریه نیز همین نکته بود. قرار بود این تروریستها در همان میدان نبرد در سوریه از بین رفته یا در آنجا به حیات خود ادامه دهند و به این وسیله تهدید بالقوه امنیتی آنها در داخل مرزهای محدوده شنگن از بین بروند. با این حال تحقق این محاسبات امنیتی متغیری وابسته به سقوط حکومت اسد در زمانی محدود بود. واشنگتن و کشورهای اروپایی بسیار دیر متوجه این نکته شدند که فرسایشی شدن جنگ منجر به رشد کلونی تروریستها و خارج شدن کنترل آنها از دستان غرب،رژیم صهیونیستی و ارتجاع عرب، مخصوصا عربستان سعودی و قطر خواهد شد. با این حال چنین حادثه ای رخ داد و کنترل مطلق و نسبی داعش از دستان غرب و ارتجاع عرب خارج شد.
پس از این تحولات بود که سرشماری اتباع آمریکایی و اروپایی داعش از سوی نهادهای امنیتی غرب آغاز شد! از این رو در برهه فعلی موضوع
" نابودی داعش" برای غرب اساسا اصالتی ندارد و آنچه مهم است، " بازتعریف داعش" در راستای اعمال کنترل و نظارت خاص بر این گروه است.
3- طرح همزمان موضوع تجهیز نظامی گروههای مخالف سوری علیه حکومت دمشق نشانه ای دال بر وجود " اهداف موازی" در کنار پروسه" تصفیه سازی داعش" است . در اینجا باید میان اهداف اصلی و فرعی تفکیک قائل شویم. " حضور نظامی در خاک سوریه یعنی دقیقا همان چیزی که آمریکا و فرانسه در سال 2013 میلادی نیز به دنبال آن بودند، با هدف تضعیف حکومت دمشق و کمک به گروههای مخالف اسد انجام می پذیرد. با این حال در سال 2013 میلادی این اقدام قرار بود به بهانه دروغین استفاده از سلاح های شیمیایی توسط حکومت سوریه و این بار قرار است این مداخله جویی به نام مقابله با داعش صورت گیرد. بنابر این غرب در اینجا " تصویر مجازی نبرد با داعش" را جایگزین " تصویر واقعی نبرد با دمشق" ساخته است. حتی در عراق نیز ایالات متحده آمریکا با اهداف خاص خود پا به میدان نبرد با داعش می گذارد. یکی از مواردی که مخاطبان آگاه حوادث اخیر منطقه در تحلیل رفتار آمریکا نباید فراموش کنند، سخن چندی پیش رئیس جمهور این کشور است.
اوباما قبلا در خصوص مداخله نظامی آمریکا علیه داعش صراحتا عنوان کرده بود که هر گونه مداخله نظامی ایالات متحده در عراق در راستای اهداف و منافع واشنگتن صورت می گیرد. در اینجا لازم است مقامات دولت تازه تشکیل یافته عراق اهداف واقعی و پنهان آمریکا در بغداد، از جمله اعمال هدایت و نظارت بر دستگاههای امنیتی عراق و جایگزینی سیاست " بعثی زایی ناملموس" به جای " بعثی زدایی ملموس " باشند. بدون شک مقامات عراقی در جریان حوادث اخیر این کشور به خوبی دریافته اند که نتیجه نفوذ برخی مهره ها و عناصر وابسته به حزب بعث و ایالات متحده آمریکا در دستگاههای نظامی و امنیتی چه بوده است. آنچه در جریان فرار استاندار نینوا و حوادث تلخ موصل رخ داد معلول همین واقعیت ناگوار بوده است.
4- ایالات متحده آمریکا مدتهاست دستاوردهای امنیتی متعلق به خود را در پروسه ای زمانبر و کند به دست می آورد اما سریع و فوری از دست می دهد! در جریان درگیری های اوکراین، شاهد بودیم که " پروسه زمانبر سرنگونی دولت کی یف" با " پروژه فوری الحاق کریمه به مسکو" پاسخ داده شد! هم اکنون ایالات متحده آمریکا دیگر مانند قبل قدرت رهبری ارکستری که نوازندگان آن را اعضای ناتو تشکیل می دهند را از دست داده است.
نواخته شدن سازهای ناهمگون در سمفونی " گسترش ناتو به شرق" و مخالفت بسیاری از اعضای ناتو با عضویت اوکراین در این مجموعه نشان می دهد که واشنگتن دیگر قدرت مانور چندانی در نظام بین الملل ، آن هم در راستای شکل دهی ائتلافهای تعیین کننده دائمی ندارد. واشنگتن حتی در شکل دهی ائتلافهای موقت نیز با موانعی سخت روبه رو است که مهم ترین آنها، نامتقارن بودن صحنه های نبرد و دیگری بروز وقایع و ایجاد متغیرهای غیر قابل پیش بینی در میانه راه است. هم اکنون آمریکا به صورت همزمان سعی دارد میدان منازعه را در دو جبهه اوراسیا و خاورمیانه هدایت کند.
بدیهی است که بازی شطرنج بدون صفحه ای که اوباما اکنون آغاز کرده است، در نهایت به سود کاخ سفید تمام نخواهد شد. اوباما و جان کری نباید فراموش کنند که علی رغم فراوانی ظاهری بازیگران پروژه جدید آمریکا، صفحه ای برای حرکت و مانور این مهره ها وجود ندارد.اوباما یکبار در سال 2010 میلادی و در جریان اعزام سی هزار نیروی اضافه به افغانستان ، این وضعیت را تجربه کرد. جمله بندی اوباما در آن زمان مشابه جمله بندی اخیر وی در خصوص داعش گفته است:"تصمیم گرفتم که برای حفظ منافع ملی حیاتی کشور سی هزار نظامی جدید به افغانستان اعزام کنم....القاعده و طالبان اکنون به قدرتی رسیده اند که پاکستان را هم تهدید و برای حمله مجدد به آمریکا نقشه می کشند. "در آن زمان زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی دوران کارتر نسبت به این تصمیم اوباما هشدار داد و آن را تصمیمی نادرست خواند. با این حال محصول عملی شدن تصمیم اوباما، کورتر شدن گره های ناتو در افغانستان بود. با این حال اوباما این بار نیز تصمیم گرفته است بازی شطرنج بدون صفحه دیگری را آغاز کند. بدون شک عواقب و تبعات حضور و مشارکت در این بازی نامتعادل به مراتب نسبت به آنچه در افغانستان گذشت برای آمریکا و ناتو سنگین تر خواهد بود.
انتهای پیام/