یاد گرفتم به همه چیز نوک بزنم، تبدیلش کنم به فرهنگ خودم
خبرگزاری تسنیم: کارگردان نمایش «هملت»گفت: یاد گرفتم به همه چیز نوک بزنم. به همه چیز نگاه کنم و از همه چیز بدزدم و تبدیل کنم به چیزی از آن خودم، تبدیلش کنم به فرهنگ خودم، تبدیلش کنم به رفتار خودمان. بعد در جامعه خودم بکارش گیرم، اثراتش را پیدا کنم.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم نمایش «هملت» به نویسندگی شهرام احمدزاده و کارگردانی آرش دادگر این روزها در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه رفته است، نمایشی که بهترین نمایش سیودومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر است و گروه اجرایی آن بیش از هفت برای آفرینش آن تلاش کردهاند. آرش دادگر کاگردانی خلاق و متفاوت است، پس هملتی که او به مخاطب نشان میدهد نیز متفاوت است، «هلمت» دادگر دیگر هملتی مدرن نیست که شلوار جین به پا کند و نیچه بخواند. هملت دادگر، هملتی پستمدرن است که جین آبیش، آب رفته است و نیچه در مقام پدر پست مدرنیسمش، در گوشه کتابخانه نداشتهاش خاک میخورد. «هملت» دادگر کتاب نمیخواند، کتاب مینویسند. برخلاف هملت سنتی که گروهی را به خدمت میگیرد تا داستان گونزالو را اجرا کنند، فیلمنامه مینویسند و فیلمش را اکران میکند. «هملت» دادگر نه عاشقی ناکام است، نه عاشقی که توان دست زدن به معشوق را داشته باشد، او عاشقی است که معشوق را بارور کرده است و با تایید مرگ عشقش، بذرش را نیز ضایع میکند.
با آرش دادگر به گفتوگو نشستیم تا از هملتی صحبت کنیم که او خلق کرده است، بخش اول این گفتوگو را در زیر بخوانید:
تسنیم: به نظر میرسد اجرای هملت به هنگام ورود تماشاگران آغاز میشود.
بله، بازی فوتبال چگونه است؟ شما وارد استادیوم میشوید، بازیکنان در حال گرم کردن میباشند، شما هم در حال تشویقاید، شعار میدهید، فحش میدهید، همه کار میکنید، ساندویچ میخورید، مشغول نگاه کردن هستید؛ ولی رویداد از کی شروع میشود؟ سوت داور. با سوت داور شروع میشود و با سوت داور به پایان میرسد. بازی از زمانی که وارد استادیوم میشوید شروع شده، در ذهن شما شروع شده است. این ایده همیشگی اجرا ماست.
ما هیچگاه با این سیستم که تماشاگر بنشیند، نور برود، نور بیاید، تماشاگر صحنه را ببیند، بازیگر وارد شود کار نمیکنیم. سبک کار ما این گونه است: بازی خیلی وقت است شروع شده است. باید تمام بازیگران در صحنه باشند، مشغول آماده شدن هستند. در فضای خودشان هستند. هیچ وقت بدین صورت نبودیم که پنهان شویم تا تماشاگر بیاید و بعد ما ظاهر شویم.
تسنیم: شما با متنی از پیش نوشته شده کار کردید یا به سفارش شما نگاشته شده؟
به هیچ وجه از پیش نوشته شده نیست. من با متن از پیش نوشته شده مشکلاتی دارم، نمیتوانم زیاد با متن کلنجار بروم. تنها باری که دست به چنین تجربهای زدم، با توجه به آشنایی نسبت به متن، یکی نمایش ”بازگشت افتخار آمیز مردان جنگ“ که شهرام احمدزاده از قبل نوشته و بازخوانی از نمایشنامه بورشرت بود. اجرایی دانشجویی از این متن را دیدم و از احمدزاده خواستم که متن را به من دهد تا در سیزدهمین دوره جشنواره مقاومت، بخش بینالملل کار کنم. بخش بینالملل حذف شد و به سمت اجرای عموم رفتیم و بابت اجرای عموم کار کردیم.
چیزی که وجود داشت این بود که متن را از قبل میشناختم و روی نمایشنامه کار کرده بودم. دراماتورژی را هم در حین تمرین انجام دادیم. متن دیگر، متن ”طوفان“ از فدایی حسین بود که سال 91 اجرا کردیم. متن را قبلاً خوانده بودم و دوستش داشتم و بعد از ”طوفان“ فهیمدم نباید دست به چنین کاری بزنم و با متنی که از قبل سفارش ندادهام، با نویسنده ننشستهام، با هم صحبت نکردیم، ساختمان متن بدان صورتی که مدنظرم هست پیاده نشده، کار نکنم. حتی مجبور شدم در طول تمرین متن را دستکاری کنم و آقای فدایی حسین بابت این کار نسبت به بنده لطف داشتند. با این حال ساختمان متن، ساختمان نوع کاری که میخواستم را نداشت. قوام خودش را داشت برای یک کار مذهبی، آن نگاه پست مدرن ما از یک موضوع مذهبی را نداشت، متن کلاسیک بود.
تسنیم: شما در جلسه نقد و بررسی گفتید که روی این هملت 10 سال کار کردید و خوانش خاصی از متن شکسپیر داشتید. تفسیر و نگاهتان را چگونه در سفارش جای دادید؟
من پروژهای کار میکنم. یعنی وقتی پروژه را انتخاب میکنم شروع به جمعآوری میکنم. به هیچ وجه نمیتوانم متنی را بدست بگیرم و بگویم یک ماه یا دو ماه دیگر اجرا بروم. میتوانم دست به چنین کاری بزنم، انجام دادهام؛ ولی میدانم که کارم برنده نیست. فقط یک اجرا هست و همین. متن اجرا کردن به زعم من سادهتر هست، کارگردانیش فقط کاری فنی است. شما در جهان متن نمیتوانید غوطهور شوید و از جهان متن نمیتوانید چیزی بیرون بکشید که نامرئی است و قصد مرئی کردنش را دارید. همان چیزهای مرئی را به همان صورت اجرا میکنید.
تصورم بر این است که جنگیدن با سلحشوران تاریکی خیلی جذابتر از این است که با یک لشکر ایستاده در روشنایی بجنگم. با چیزی که نمیدانی، نمیشناسی، نمیدانی کی هویدا میشود جذابتر هست. در سال 88 برای اولین بار به پیشنهاد آقای مهندسپور با آقای احمدزاده ملاقات کردم و آشنا شدیم. مسالهای که وجود داشت این بود که من و او باید با جهان یکدیگر آشنا شویم. ما در عرض یک سال اول نزدیک به صد نشست داشتیم. در طول این چهار سال 450 روز نشست داشتیم، تغییر دادیم، بحث کردیم. هر جلسه این نبود که قسمتی از متن را بخوانیم، هر جلسه بحث میکردیم که در نهایت احمدزاده روی متن کار کند و برای ما قطعات را آماده کند. به همین خاطر مدام تغییر دادیم و سعی کردیم به تکاملی در این روند برسیم. حتی به نقطهای رسیدیم که گفتیم این متنی برای اجراست.
برای شروع تمرین کردیم، با اینکه پیش از این دو ماه تمرین کرده بودیم تا به جشنواره فجر 29 برسیم و پذیرفته نشدیم. مسالهای این بود که بازبینها نتوانستند زیر برگه را امضا کنند و بار مسئولیت این اجرا بپذیرند که اگر فردا اعتراضی به پذیرفتن این اجرا شد، از لحاظ نظارتی پذیرفته نشد. این پروسه میان نویسنده و کارگردان در گروه ما بدین صورت است که سعی میکنم دریافتهایم را از متن به نویسنده ارائه دهم و برای این دریافتها متریال جور کنم. به همین صورت نباشد که به نویسنده بگویم من میخواهم هملتم این گونه باشد. من هیچگاه چنین چیزی نمیگویم که میخواهم هملتم این گونه باشد، شخصیتهای این جور باشد و روند داستان بدین صورت پیش رود.
من تنها شهودم از متن را به نویسنده ارائه میدهم. بابت این شهود هم – چون شهود من است، تخیل من هست، رویابینی من هست – باید تبدیلش کنم به متریالی برای نویسنده، شروع میکنم به مثال زدنهای متعدد، متریال و فضاسازی جور میکنم و حال این نویسنده است که با آن متریال فضایی را که میخواهیم را پیدا کند. به هیچ وجه خودم را نویسنده نمیدانم. تمام اثر متعلق به آقای احمدزاده است، من در طول کار از اثر احمدزاده برمیدارم و مونتاژ میکنم. در بحث مونتاژ هست که از این تکه و آن تکه بر میدارم و سر هم میکنم و این پازل را برای شما میسازم. شما اگر متن را بخوانید، درباره برخی صحنهها میپرسید چگونه ساخته شده!!؟ من این گونه عمل میکنم.
تسنیم: متن و اجرا چقدر از هم فاصله دارد؟
فاصلهای متن تا اجرا خیلی است، اما جهان متن اصلاً، همان هست. ما هیچ چیزی در جهانبینی نویسنده را تغییر نمیدهیم. اما آنچه به عنوان یک متن در نظر بگیریم که سوادی بر یک بیاض هست بله تغییر میکند.
تسنیم: شما در یک از پاسخ ها به نگاه پستمدرن اشاره کردید آیا رویکرد کلی شما وقتی که متنی رو در دست میگیرید همین است؟
نه. من واقعاً نمیدانم که چه میخواهم اما میدانم که چه چیزهایی را نمیخواهم. در طول تمرین با بازیگران گروه هم همین منوال ادامه دارد؛ برای مثال نمیخواهم آنان همان چیزی را که در تصورات هست انجام بدهند اما دقیقاً نمیدانم چه چیزی را میخواهم. آن چه من به دنبالش هستم در طی تمرین خود به خود شکل میگیرد.
تسنیم: یعنی شما نسبت به چیزی که میخواهید از قبل یک ذهنیت کلی ندارید؟
ما در کار خود یک سیستم و یک مکانیزم تعریف میکنیم. در دو ماه اول تمرین به بازیگران نمیگوییم سیستم چیست و فقط به آنان میگوییم مکانیزم چیست. در فوتبال هم سیستم متعلق به مربی و مکانیزم برای بازیکنان است. آنچه برای من اهمیت دارد مهارت و کارآمدی است. درست یا غلط برای من واژههای صحیحی نیستند. من به کارآمد بودن اعتقاد دارم. کارآمدی میتواند مخاطب را درگیر خود کند.
تسنیم: خوانشهای مختلفی از تئاتر شما صورت گرفته است. خوانش خود شما از این کار چیست؟
خوانش من روابط انسان است. من معتقدم تئاتر درباره انسان است و انسان مرکز تمام علوم است. پس وقتی تئاتر درباره انسان است باید درباره همه علوم هم باشد. برشت میگفت بازیگران من غلط بازی میکنند؛ آنان باید برای مردمان عصر علم بازی کنند. در برههای از زمان علم در اختیار عده خاصی بود اما الان در اختیار همه هست. اما وظیفه تئاتر این است که به این مردمان عصر علم یادآوری کند که فراموشکار هستند. فراموش میکنند که تمام عناصر پیرامونشان در حال تغییر است. آگاهی نسبت به گذشته حال ما را تغییر میدهد و ما را نسبت به آنچه که اکنون داریم و ان را عادی میپنداریم بیگانه میکند. این آگاهی آشناییزدایی میکند و باعث فهم دقیقتر ما نسبت به عناصر پیرامونمان میشود. ما باید تماشاگر را دوباره با جهان و دستاوردها و داشتههای خودش آشنا کنیم. ما نمیتوانیم برخورد شکسپیر در آن زمان را الان نشان بدهیم. او مجبور بوده در مورد همه چیز صحبت کند و دقیق هم توصیف کند.
تسنیم: پس اجرای شما باید هر شب با شب پیش متفاوت باشد.
قطعاً. ما با روشی کار میکنیم که بازیگران طوری پرورش پیدا کنند که هر تغییری را پذیرا باشند. تغییر اصل اساسی امروز ماست که اگر آن را درک کنیم با بسیاری از مسائل دیگر کنار خواهیم آمد. تئاتر وسیلهای است که ما به کمک آن چیزهایی که دیده نمی¬شوند ولی وجود دارند را به تماشاگر اثبات می-کنیم. روابط بین شخصیت¬ها در بستر مناسباتشان دیده نمیشود و ما آن را باید به تماشاگر عرضه کنیم. چیزی که بازیگران میگویند با چیزی که انجام میدهند متفاوت است و شکسپیر بزرگترین تناقضگو در دنیاست.
تسنیم: در اجرای شما عناصری وجود داشت که احتمالاً در متن نیامده بود ولی تماشاگر آن را درک میکرد. آیا همین طور است و منظور شما از عناصر ناپیدا همینها است؟
بله. تمام این عناصر را من به نویسنده گفتهام اما اگر او اینها را در متن میآورد دیگه اتفاقی در تمرینها نمیافتاد و عمقی در بازیگران به وجود نمیآمد. ما لقمه را آماده در اختیار نمیگذاریم بلکه به بیننده فرصت کشف آن را میدهیم. تماشاگر باید برای فهم بسیاری از مطالب تلاش کند و من نباید همه چیز را شسته و رفته بگویم. منظور ما از مشارکت در اجرا این نبود که تماشاگر وارد صحنه شود و کاری انجام دهد؛ بلکه این است که هر بیننده جهان خودش را از این اجرا بسازد و هر کس در این پیوند کوانتومی نتواند همجوشی انجام دهد جدا میشود ولی نمیتواند پیوند را از بین ببرد.
ما در این نمایش در صحنه کافه که در متن اصلی وجود ندارد می¬خواستیم دوست داشتن و دوستدار بودن و تنها شدن و نتوانستن را به تصویر بکشیم. تماشاگر در این صحنه با روابط آشنا میشود و معضلات را درک میکند. آقای قهرمانی یکبار در بازبینی وقتی اوفلیا از هملت پرسید آیا من زیبا هستم ناخودآگاه گفت بگو آره و وقتی گفت نه با تأسف سر تکان داد. اگر فقط این دیالوگها گفته میشد هیچ اتفاقی نمیافتاد ولی وقتی ما به آن فضا میدهیم پازل خودش را میچیند.
تسنیم: میتوانیم بگوییم که شما تحلیل خود را از شخصیتهای هملت شکسپیر داشتهاید و به یک ویژگی خاص در شخصیتها رسیدهاید و بعد شکل نمایش را تغییر دادهاید.
بله.
تسنیم: چقدر دیدگاه علمی را در اجرا دخیل کردهاید؟
جامع الاطراف بودن، یاد گرفتم به همه چیز نوک بزنم. به همه چیز نگاه کنم و از همه چیز بدزدم و تبدیل کنم به چیزی از آن خودم، تبدیلش کنم به فرهنگ خودم، تبدیلش کنم به رفتار خودمان. بعد در جامعه خودم بکارش گیرم، اثراتش را پیدا کنم. یک نمونه را مثال میزنم: قانون یعنی قانون، یعنی تخطی قانون خلاف قانون است. وقتی این قانون هست یعنی من مجاز به تخطی از آن نیستم و مجازات میشوم. ولی وقتی خود قانون خودش را زیر پا میگذارد چه میشود؟ آن وقت من به خودم اجازه میدهم راحت قانون را زیر پا بگذارم و قانون خودم را بسازم. قانون من چه میشود؟ در عبور و مرور در کلانشهری مثل تهران. چراغ قرمز برای من یعنی عبور نکن و چراغ سبز یعنی عبور کن. چرا به هنگام چراغ قرمز عبور میکنم؟ چون میبینم ثانیه شمار صفر شده و چراغ هنوز سبز نشده یا روی یک عدد میماند و ثابت میشود، به من دروغ میگوید، خودش را نقض میکند و من به خودم میگویم باشه، من برای یک دقیقه دیر رسیدنم قانون را رعایت میکنم ولی وقتی قانون مرا رعایت نمیکند و خودش را نقض میکند؛ پس من هم باید مکانیزمی برای رسیدنم بدست بیاورم. من هم خودم را هم مهم میکنم.
این پدیدهای هست که در کشور ما وجود دارد. من اسمش را نظام آشوب میگذارم، در عین آشوب نظم داریم. همین مساله در تئاتر موجود است. هر پدیدهای پیرامون ماست، زندگی ما، روابط ما را میسازد. ما در یک نظام آشوب هستیم. با نظمی که برای همگان حیرتآور است که چگونه میتوانید زندگی کنید؟ من میترسم به خیابانهای شما پا بگذارم! ولی در جای دیگری تو باید در برابر خیابان خالی بایستی؛ چون آنجا قانون هست. به همین خاطر آن طرفیها به خیلی چیزها نمیتوانند دست پیدا کنند که ما بدست میآوریم. چون همه چیزشان بر پایه نظم هست و نظم موجب میشود شما در مقابلش رفتاری بروز ندهید که ناهنجاری، تضاد و دیالکتیک ایجاد شود. به همین خاطر آنها به نمایشنامههای آپارتمانی میرسند، مال ما نیست.
ادامه دارد...
...................................................
گفتوگو از: وحید شیخی یگانه و احسان زیورعالم
انتهای پیام/
...................................................