کارتلهای تریلیاردی فیلمسازی با واقعیت جامعه آمریکا کاری ندارند
خبرگزاری تسنیم: یک تحلیلگر و محقق سیاسی آمریکایی میگوید کارتلهای تریلیاردی فیلمسازی در آمریکا فیلمهای پرزرق و برقی میسازند که زندگی مردم را زیبا نشان میدهد ولی آماری که از جمعیت و ضرائب رفاه در جامعه آمریکایی موجود است حکایت از چیز دیگری دارد.
جوزف زرنچیک، مفسر و محقق سیاسی آمریکایی در گفتوگوی اختصاصی با خبرگزاری تسنیم میگوید کارتلهای تریلیاردی فیلمسازی در آمریکا فیلمهای پرزرق و برقی میسازند که زندگی مردم را زیبا نشان میدهد ولی آماری که از جمعیت و ضرائب رفاه در جامعه آمریکایی موجود است حکایت از چیز دیگری دارد.
مشروح این مصاحبه را در ادامه میخوانیم:
تسنیم: همانطور که میدانید مدتی است تنش میان دو ابرقدرت شرق و غرب افزایش یافته است و آنها در حوزههای نفوذشان با یکدیگر مقابله میکنند. اوضاع بهطور کلی در تمام کشورهای منطقه بر اثر سیاست گذاریهای آنها دستخوش تغییر است. آمریکاییها با صرف هزینههای زیاد بخشی از مردم جامعه را به تغییر وضعیت سیاسی وادار میکنند و این تغییر وضعیت تبعاتی دارد که چهرههای مطرح سیاسی هر منطقهای را دوباره به رویارویی با آمریکا میکشاند. بعد از تغییر قدرت همیشه لابیهایی در سیاست داخلی وجود دارند که میتوانند بر روند رخدادها اثرگذار باشند و هرکدام مهرهای میشوند که دو طرف با آنها بازی میکنند. رخدادهای چند دهه اخیر را که آمریکا و شوروی را در مقابل هم قرار داد چگونه میبینید و بهنظر شما این رخدادها رو به کدام سو دارد، مردم چه انتخابی میکنند و چه وضعیتی بهنفع آنهاست؟
زرنچیک: در جنگ جهانی دوم اتفاق عجیبی افتاد، کشورهای قوی و استعمارگر آن زمان یعنی فرانسه و پرتغال و ایتالیا و هلند و خونخوارترین آنها یعنی انگلیس تا آن زمان در مستعمرهها با یکدیگر درگیر میشدند و زورشان به یکدیگر نمیرسید ولی در این جنگ، رایش سوم برای نخستین بار با این فکر به جنگ آمده بود تا بساط خود استعمارگران را برچیند و با اشغال مستقیم خاک آنها مستعمراتشان را بگیرد، اروپای یکپارچه روم باستان را برپا کند و یک امپراتوری جهانی برپا نماید. بعد از اشغال کامل خاک فرانسه و همسایه شدن با انگلیس این هدف خیلی قریب الوقوع مینمود.
اتفاقات متعددی باعث شد ناسیونالیسم سوسیالیستی به این مهم دست پیدا نکند. آمریکا در مهمترین مقطع این تلاشها یعنی تصرف خاک فرانسه بهکمک تمام دنیا در برابر وی ایستاد و فرانسه را آزاد کرد به همین دلیل آلمان و فرانسه بعد از جنگ مطیع وی باقی ماندند. ژاپن که یکی از دو کشور شکست خورده جنگ دوم بود در برابر وی تسلیم بود و از استعمارگر پیر انگلیس هم چیزی باقی نمانده بود.
استعمارگران قدیم نظیر هلند و اتریش و پرتغال هم بهطور کامل از بین رفتند و دیگر هیچوقت قدرتی جهانی نشدند. از آن زمان به بعد دو اسطوره مطرح در دنیای غرب برقرار بود: یکی جنگ سرد و یکی ناجی جهان بودن ایالات متحده آمریکا. در تولیدات فرهنگی این کشور میبینیم آمریکا با خیر و منفعتی که در ذات خود دارد خطرات فرابشری از هیولاها و موجودات فضایی و حیوانات تاریخی را از سر مردم دنیا کم میکند و دنیا هم هیچوقت جز همان چند ایالتی نیست که زیر پرچم آنها گرد آمده است.
مخصوصاً پس از ضعف مالی شوروی و قطع پرداخت هزینه به جمهوریهای سوسیالیست اقماری در سال 1986، ریختن دیوار برلین در سال 1989 و فروپاشی کامل شوروی در سال 1991 کشوری که خود را ابرقدرت واحد و ناجی جهان میدید نیاز به اسطورههایی داشت که بی هیچ خلاقیتی عیناً بهسبک ابرقدرتهای خونخوار تاریخ چند صد ساله اروپا انتخاب میکرد.
معروف است که وارث حکومت وایمار در جنگ جهانی دوم همیشه هر حرکت بزرگی را در ماه مارس برنامه ریزی میکرده است، در همین ماه در سال 33 صدراعظم اصلیشان را انتخاب میکنند، در همین ماه در سال 1936 عهدنامه ورسای را شکسته ارتش را مسلح میکنند، در همین ماه در سال بعد دورانگو، اسپانیا و گرنیکا را بمباران میکنند و در سال بعد اتریش را ضمیمه میکنند، بهاین خاطر که مارس در اساطیر خدای جنگ است. بهنظر من اینها قصههای بیارزشی است که دانستنش واقعاً مشکلی را حل نمیکند. آمریکا در دوران استعمار نو یعنی بعد از جنگ دوم همین حرکات را از خود ظاهر ساخت.
در ماه مارس در سال 1999 بههمراهی ناتو با یوگسلاوی وارد جنگی هفتاد و هشت روزه شد و عملیات خود را با نام رمزی متفقین آغاز نمود. در همان ماه در سال 2003 عملیات «آزادی عراق» را با شرکت 23 کشور عضو ناتو آغاز نمود و در همان ماه در سال 2011 بهمدت شش ماه و نیم عملیات هوایی و حصر دریایی روی خاک کشور لیبی انجام داد. در این موارد ناتو مستقیماً درگیر جنگ در سه قاره بود.
همزمان ملتهای مقدونی، افغان، سومالی، ساحل عاجی، یمنی، سوری، بحرینی، سودانی، مالی و در این آخرین مورد اوکراینی به دست بازوی نظامی ابرقدرت غرب تباه و ویران شدند. مسئله ما تیترها و تصاویری نیست که رهبران خرافاتی آمریکا مایلند خود را به آنها متصل کنند و با آن احساس امنیت و آرامش کنند. جامعه آمریکا با اینهمه سال جنگ و استعمار و سرکوب و کشتار شاید هنوز هم فقیرترین جامعه دنیا باشد. کارتلهای تریلیاردی فیلمسازی در این کشور فیلمهای پرزرق و برقی میسازند که زندگی مردم را زیبا نشان میدهد ولی تصور کنید با آماری که از جمعیت و ضرائب رفاه در آن جامعه داریم این رفاه برای چند درصد مردم آن جامعه امکان دارد؟
در جوامع دوران زمینداری عدهای بسیاری کار میکردند عدهای اندکی میخوردند ولی در آمریکای امروز همه غارت میکنند یکی میخورد، نظامی، سیاستمدار، نویسنده، هنرمند، ورزشکار و غیره همه در این جامعه نژادپرست، خودبرتربین و غربمحور بار میآیند تا بتوانند با سایر ملتها در آینده همان رفتارهایی را بکنند که در دوران اشغال عراق دیدهایم. به این ترتیب است که در فیلمها میبینیم تمام مردم یک شهر در آمریکا برای نجات گربهای بسیج میشوند ولی در عراق و سوریه و افغانستان و بحرین هزاران نفر تا امروز کشته شدهاند. کشته شدگان درگیریهای اوکراین پرشمار نبوده است ولی در این سالها کسری از جمعیت خاورمیانه بهعنوان آثار جانبی «عملیات نجاتبخش آزادی» سرزمینها که ناتو انجام میدهد کم شده است.
با اینهمه تشکیلات دانشگاهی و ادعای شرقشناسی، سربازان آمریکا مثل فیلی که وارد مغازه چینیفروشی میشود هرجا میروند بهقدری خرابی به بار میآورند و اسباب کشتار و تخریب میشوند که عملاً تمام منافع و فواید استعمار را برای خودشان از بین میبرند. کشورهای کوچک اروپایی انصافاً در زمانی که سفرهای استعماری میکردند برخورد انسانیتری داشتند و دستآوردشان از نظر آنچه به دست میآوردند قابل قبولتر بود ولی امروز اردوی غرب جز تنفر چهچیزی در این منطقه از خود باقی گذاشتهاند و جز خرابی و کشتار چهچیزی برای مردم این کشورها به ارمغان آوردهاند؟
مردم کریمه برای اینکه فردا نهایت خود را طعمه کشورگشایی و جهانخواری آمریکا نبینند باید امروز دست به کار بشوند و از این افسانهها بگریزند. قرنها بود که مردم روسیه خاک خود را دشمنکش و سیاه تلقی میکردند در حالی که میدانیم اینها افسانه است و مغولها هر چند سال یک بار حمله میکردند، این کشور را تخریب میکردند و میرفتند.
در جهان سیاست که همه میدانیم با چه دروغها و فتنههایی همراه است یک چیز اصل است و آن منفعت است که اردوی غرب میخواهد صفحه زمین را مثل یک سقف شیبدار بهسوی خود سرازیر کند و هر منفعتی در هر جای دنیا هست به جیب خود بریزد. آمریکا متأسفانه بهخاطر اینهمه سال استعمار و کشتار توان نظامیمالی چشمگیری در دست دارد و به این دلیل است که دست از این نمایشها برنمیدارد. از سویی چهرههای صاحب قدرت جهان بهقدری با این وضعیت خو گرفتهاند و از هیمنه آمریکا بر دنیا میترسند که هیچوقت حاضر نیستند قدمی برای زندگی آزادشان بردارند و ترجیح میدهند در همین حال نامساعدی که دنیا دارد زندگی کنند چون قدر آزادی را نمیدانند.
نمیدانند زندگی بدون بردگی چقدر خوب است و بهنظر من ملتهای آزاده دنیا میتوانند این مسئله را به کشورهای مهم دنیا بفهمانند. خوب است مردم ژاپن و آلمان بفهمند دستآوردهای علمی اقتصادیشان به هیچ عنوان نمیتواند جایگزین چیزی باشد که هفتاد سال است از دست دادهاند. خودکفایی و اتکا به نفس، ایستادگی و اینکه ملتی بتواند بدون نیاز به جلب حمایت یک کشور دیگر از منافع خودش دفاع کند موهبتی است که فقط برخی ملتها و کشورها دارند و برای دستیابی به آن تلاش بسیاری لازم است.
ژاپنیها باید به خاطر داشته باشند که در جنگ آمریکا و عراق بر سر کویت با اینکه حق نداشتند ارتش تشکیل بدهند ولی آمریکا مجبورشان کرد به جبههها نیرو بفرستند. مردم کره جنوبی باید خاطرشان باشد با اینکه بهخاطر دلبستگی به اردوی آمریکا با کره جنگیدند ولی نهتنها هیچ حمایتی از سوی غرب دریافت نکردند بلکه صدها تن از اتباع خودشان را هم در برابر مسلسلهای آمریکایی از دست دادن، اسباب تأسف است. وقت آن است که اگر شوروی در کار نیست تا رویاروی آمریکا بایستد ملتهای مختلف دنیا کمی چندوچون سرمایهداری را با دقت بیشتری مطالعه کنند و بتوانند با جدیت در برابر آن بایستند.
بهجز روسها و اوکراینیها، اقلیتهای بلغار و مجار هم در این منطقه زندگی میکنند و حقوق شهروندی تمام آنها باید استیفا شود و این اتفاق فقط در چارچوب مدیریت محلی ممکن است نه با سرسپردگی به حکومتی که معلوم نیست از آنسوی دنیا با چه دستآویزی میخواهد انتقام حکومتهای چپگرای شرق دور و آمریکای جنوبی را از بخشهایی بگیرد که بهنوعی از خاک روسیه کمونیست جدا شدهاند.
انتهای پیام/*