رنگ و بوی تراکتور دهه ۷۰ چگونه بود
خبرگزاری تسنیم: این روزها که تب فوتبال آرام تر شده است بهتر است سراغی از فوتبالیست های قدیمی دیار آذربایجان بگیریم.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، من و شهرم بدهکاریم به تمامی افرادی که برای اعتلای تبریز کوشیدهاند.ورزش یا اجتماع. فرقی نمیکند.باغشمال، تختی و هر نام دیگری که ما را به مختصات جغرافیای پرخاطرهای میبرد و نامی همچون تراکتور.تراکتور دههٔ هفتاد با پس زمینهٔ باغشمال و تختیاش، بهانهای برای گفتگوی میزگردی با شناسنامههای تراکتور شد. نسل طلایی یک ارکستر ورزشی به رهبری واسیلی گوجا.
اکبر ذوالمجیدیان، غلامحسین دینمحمدی، کاظم نورمحمدی و جواد شالچی. همین چهار نام به تنهایی تراکتور دههٔ هفتاد را برای بزرگترهایمان مجسم میکنند و خاطراتی که صد البته میتوانند با اندکی درایت بازهم تکرار شوند.صحبت را در مورد خود استادیوم و قیاس سه نسلی پستی و بلندی های وقایع جریان یافته در آن را، اغاز کردیم. قدم زدن در استادیوم کافی بود تا کلمات به دنبال هم آیند و مملو شوند از یک دغدغه.
طبق معمول، تمام گفتگوهای میزگردی، یک لیدر داشت و رهبری این گفتگوها به خودی خود، برعهدهٔ اکبر ذوالمجیدیان بود.او به تمجید از نسل خود پرداخت و گفت: نسل قبل از ما یعنی دههٔ شصتی، فوتبالیست های بسیار خوبی را در شهرمان داشتیم. بازیکنانی از جمله محمود و یعقوب گلشنی، سعید جان فدا، سید محمد علوی، به نوعی نشان دهندهٔ درخشندگی فوتبال این دهه هستند. به دههٔ هفتاد، یعنی نسل خودمان که میرسیم، با بازیکنان درخشانی مواجه میشویم.
وی این چنین گفت: نسلی که بازیکنانی از جمله غلامحسین دینمحمدی، نورمحمدی، حسن دخت و آقای شالچی را به خود دید. تماشاگرانی که به صراحت میگفتند این تغییر نسل به جا بوده است و جایگزینها بسیار خوب عمل کردند. نسل متعلق به دههٔ هفتاد به نظرم درخشانترین بازیکنانی بودند که تاکنون تراکتور شاهد آن بوده است. عده ای معتقدند که دینمحمدی اکنون هم میتواند بازی کند.
ذوالمجیدیان افزود: گاهی همین تماشاگران معتقدند که شالچی و نورمحمدی بازهم میتوانند به میادین بازگردند و این امر نشان از عملکرد نامناسب فوتبال در دههٔ هشتاد دارد و متاسفانه جایگزین سازی مناسبی انجام نشد. دلیل افت فوتبال تبریز به عملکرد مسئولان بازمیگردد. با حضور کاظم امانی و فیروز کریمی به عنوان سرمربی، پای بازیکنان بومی قطع شد. برای مثال وقتی در کنار کریم باقری و سیروس دینمحمدی، بازیکنانی از جمله حبیب پاک نژاد، علیرضا پژمان و باغمیشه تمرین میکنند،فضا برای بازیکنان جوان ایجاد میشود و این بازیکنان، به مرور، خود را به سطح ترکیب فیکس تیم میرسانند. حضور مربیان غیربومی، اجازهٔ حضور بازیکنان بومی در تیم اول شهر فراهم نشد.
شباهت های تونی و واسیلی/ گردش نامناسب پول، مخرب فوتبال
کمتر کسی پیدا میشود که برادران دینمحمدی را نشناسد. سیروس و غلامحسین ما را به یاد فرانک و رونالد دیبوئر میاندازد.
غلامحسین دینمحمدی به گفتگوی ما اضافه میشود. او که سه دهه در فوتبال ایران حضور یافته است به عملکرد درخشان واسیلی گوجا در فوتبال تبریز میپردازد و میگوید: واسیلی، فوتبال تبریز را در ایران مطرح کرد. او کار را تعطیل کرد تا ما به صورت شبانهروزی با تراکتور تمرین کنیم. این تمرینات به نحوی برایمان سنگین بود که بازیکنانی از جمله، غلامرضا امینی، اسماعیلی و گلشنی به دلیل تمرینات سنگین کنار کشیدند. بدون آمپول و مسائلی اینچنینی فوتبال بازی میکردیم. مسائلی که سال گذشته به عینه شاهد آن بودم.
وی ادامه می دهد: به نظرم ورود پول، باعث تخریب فوتبال شد. چطور میشود، بازیکنی از اراک 25 میلیون تومان برای فصل گذشته، پول میگیرد و با حضور در تراکتور این مبلغ پنج برابر میشود؟ لطمهٔ بزرگ دیگر به پیکرهٔ فوتبال، حضور فرشاد پیوس در تراکتور بود. او12 نفر از بازیکنان ما را خط زد و به بهانهٔ جوانگرایی، بهنام سراج و محمد پورمند را به این تیم آورد و این بازیکنان هم سن و سال با من بودند.
دینمحمدی با بیان خاطره ای می گوید: بگذارید برایتان خاطرهای تعریف کنم. در آن زمان ما هفده روز سوار اتوبوس شدیم اکنون شرایط به گونهای است که تیم ها با هواپیما به شهرهای دیگر میروند. با این وجود شاهد دستاوردهای متفاوتی هستیم. جوانان ما حیف شدهاند. بازیکنان امید می دانند که جایی در تیم اصلی تراکتور ندارند و روانهٔ خدمت سربازی میشوند.
هر بار که فشار سکوها افزایش مییافت و تماشاگران خواستار حضور واسیلی در تبریز میشدند، مسئولان به ناچار او را به تراکتور میآوردند، ولی نگذاشتند کار خود را انجام دهد و دو بازگشت او، بسیار ناموفق بود و شرایط به گونهای شد که او در تبریز ماند و در تیم های پایهٔ دبیری به فعالیت پرداخت.
کاظم نور محمدی از پیشکسوتانی بود که کمتر از همه حرف زد ولی حرف های موثر و کلیدی به زبان میآورد. او پیش از مصاحبه عکس های مربوط به گذشته را نشان داد و اتصال و تعلق خود را به خاطرات ثابت کرد. وی به شباهت های حضور تونی و واسیلی گوجا اشاره کرد و گفت: شاید اگر تونی هم نتیجه نمیگرفت، مثل واسیلی گوجا تخریب میشد.این جمله شاهبیت تمامی غزل های گفتهشده توسط بازیکنان سابق تراکتور بود.
نسل امروز و دیروز فوتبال تبریز
جواد شالچی. بازیکن مربوط به سه نسل. سرمربی کنونی تیم امید تراکتور. شاید به حق خود از فوتبال نرسید اما همچنان متواضع به آینده امیدوار است. او هم به سیستم کنونی فوتبال میتازد و میگوید: در آن زمان همه آرزو داشتند در کارخانه کار کنند و با بازی کردن در باغشمال دل مردم را شاد کنند، ولی با ورود پول به چرخهٔ فوتبال، بازیکنان بومی، کنار رفتند. مجید جلالی ادعای جوانگرایی داشت ولی یکبار هم به تمرینات تیم های پایه نیامد ولی تونی، هشت بازیکن را به تیم آورد و به بعضی از بازیکنان میدان داد. اگر هر سال دو نفر از بازیکنان بومی به تیم اضافه شوند، میتوان به آینده امیدوار بود.
فینال جام حذفی و شکست در مقابل بهمن کرج
اخراج کاظم نور محمدی در ابتدا و گل مردود اعلامشدهٔ حسن دخت از نکات قابلتوجه فینال جام حذفی بود. به عقیدهٔ ذوالمجیدیان قهرمانی کنونی تراکتور در جام حذفی متعلق به طرفداران بود.چه بسا اگر عادل فردوسی پور در آن زمان برنامهٔ نود را اجرا میکرد، این مشکلات وجود نداشت.
خاطرات درخشان از باغشمال
دینمحمدی: وقتی وارد باغشمال شدم، گریهام گرفت. (درحالیکه محل گل زدن را نشان میدهد) یک استپ خوب، بلند کردن توپ، ضربهٔ سرکش برگردان. همین سه کلمه برای توصیف گل کافی است. توپ به خوبی جفتوجور شد و وارد دروازه شد. بهترین گل عمرم را زدم.جواد شالچی: یک گل به عابدزاده و یک گل به حبیبی دروازه بان ملوان. به نظرم بهترین گلهایی بود که به ثمر رساندم.
کاظم نور محمدی: بهترین خاطره به بازی با ملوان باز میگردد. گلی که به حبیبی زدم و واقعاً خاطرهٔ خوبی برایم به حساب میآید. البته یک گل در تهران هم مقابل فتح به ثمر رساندم که با همکاری من، آقای شالچی و ذوالمجیدیان صورت گرفت.سانتر ارسالی با ضربهٔ سر من به گل تبدیل شد و این گل واقعاً برایم دلچسب بود.
اکبر ذوالمجیدیان: درخشانترین خاطرهٔ من مربوط به دریبل زدن حمید درخشان میشود. به سبک زیدانی که البته زیدان در آن زمان فوتبال بازی نمیکرد! (با شوخی که خندهٔ حضار را به همراه داشت). او را فریب دادم و تماشاگران وقتی این صحنه را دیدند به تشویق من و هو کردن حمید درخشان پرداختند که دلم واقعاً برایش سوخت.
گزارش از امیر توپچیپور
انتهای پیام/ ق