«از تیترهای بزرگ بیزارم»؛ ۱۵ شعر منتشر نشده از حمیدرضا شکارسری

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، حمید رضا شکارسری از شاعران و منتقدان هم‌روزگار ماست. از شکارسری در زمینه شعر مجموعه‌های متعددی منتشر شده است که از این میان می‌توان به کتاب‌های چراغانی بی دلیل ( کتاب سال دفاع مقدس در بخش شعر در سال 1385)، عصر پایان معجزات (کاندیدای نهایی کتاب سال در سال 1388)، چیزی قطب نما‌ها را دیوانه می‌کند (کتاب سال دفاع مقدس در بخش شعر در سال 1388)، عاشقانه‌های تاریک‌روشن و ... اشاره کرد. از وی در زمینه‌ی نقد، کتاب‌های حماسه کلمات، از سکوت به حرف، زیست در من جمعی و زایش‌مرگ‌های متن منتشر شده است. در زیر 15 شعر کوتاه منتشر نشده از او را می‌خوانید:

1)
در تاریکی
در این تاریکی محض
این طرفم یکی می‌خندد
آن طرفم یکی گریه می‌کند
من
مثل آپارات‌چی
به خواب رفته‌ام ...

2)
انسان‌های نخستین
برای گفتن دوستت دارم
فقط باید یکدیگر را می‌بوسیدند ...
ما
هزاران سال
دیر به دنیا آمده‌ایم

3)
اسکیموها
مهربان‌ترین و عاشق‌ترین مردم دنیا هستند
چون گرما را
تنها در آغوش هم پیدا می‌کنند

4)
از تیترهای بزرگ بیزارم
تیترهایی که روزنامه را در دست تو آتش می‌زنند
برایم خبری کوچک بخوان
خبر باران ساده‌ای که خواهد بارید
و دل‌مان را خنک خواهدکرد

5)
جرات ندارم تو را در آغوش بگیرم
کاش بازیکن فوتبال بودیم
تو گل می زدی
و من بی محابا تو را در آغوش می‌کشیدم!

6)
تظاهرات دسته جمعی
زندان‌های دسته جمعی
اعدام‌های دسته جمعی
گورهای دسته جمعی
ما هرگز همدیگر را تنها نمی‌گذاریم

7)
با شلیکی بی‌هدف به آسمان
پرنده‌ای خونین پیش پایم
افتاد
خوش شانسم
یا بد شانس؟

8)
بی‌ترس
زل زده بود در چشم سربازان
انگار به تفنگ‌هاشان پوزخند می‌زد ...
از تمام عابران شجاع‌تر بود
مجسمه‌ی وسط میدان !

9)
بی‌تفاوت از کنار هم عبور می‌کنیم
اما هفت هزار سال بعد
این خاک را برای کشف اسکلت‌های با ارزش ما
زیر و رو می‌کنند

10)
می‌توان جای شکلات
در جیب کودکی بمب ریخت
می‌توان جای نامه
به پای کبوتری
بمب بست
می‌توان جای مرده
در تابوت بمب گذاشت
من از کودکان
از کبوتران
حتی از مردگان می‌ترسم

11)
روزنامه در آتش
تروریست‌ها
ژنرال‌ها
سیاست مدارها
همان قدر گرم‌مان می‌کنند
که مردگان
ورزشکاران
و شاعران ...

12)
سیب نشانه‌ی خوبی ست
اما تو اشتباه کن
و سر مرا هدف بگیر!

13)
پرندگان می‌آیند
شکارچی می‌رسد
پرنده می‌رود

14)
فقط یک گلوله به قلب آسمان شلیک کردم
هزار پرنده به اعتراض برخاستند

15)
دیگر باید بمیرم
بر خودکارم
غبار نشسته است ...

انتهای پیام/