آسیب شناسی بورس و بانک در نظام اقتصادی
خبرگزاری تسنیم: علت بحران اقتصادی فعلی که زندگی مردم آمریکا و جهان را تحت تاثیر قرار داده در این است که پول، ثروت محسوب میشود ،در حالیکه در نظام سرمایهداری مدرن پول صرفا عددی است که با فن حسابداری ایجاد میشود و خارج از ذهن انسان موجودیتی ندارد.
به گزارش گروه "رسانههای دیگر" خبرگزاری تسنیم، مشرق نوشت؛ بعد از بحران مالی سال 2007، برای بسیاری از نخبگان اقتصادی مسجل شد که الگوی لیبرال اکانامی، دیگر نمیتواند آنگونه که در سال 1989، فرانسیس فوکویاما در مقالهی پایان تاریخش گفته بود، الگوی نهایی بشر برای اداره جامعه باشد. فوکویاما در آن زمان لیبرالیسمِ فاتح را هم در میدان سیاست و هم در میدان اقتصاد، الگویی نهایی برای ادارهی بشریت میدانست اما بحران سال 2007، در میدان معیشت و اقتصاد ادعای او را به طور جدی دچار خدشه کرد.
ایدئولوژی لیبرالیسم، به عنوان یک سیستم عامل، از نرمافزارهای متعددی برای اداره بخشهای مختلف جامعه تشکیل شده است. یکی از این نرمافزارها، الگوی لیبرال اکانامی است که متولی ادارهی معیشت بشر است. اکانامی یا همان الگوی معیشت غربی، از دیرباز، یعنی از زمان یونان باستان، الگویی برای ادارهی معیشت انسان غربی بوده است. در زبان فارسی، ما برای اکانامی از لفظ اقتصاد استفاده میکنیم و گاهی برای تفکیک آن از اقتصاد اسلامی، به آن صفت غربی هم اضافه میکنیم. اقتصاد غربی یا همان اکانامی، در طول تاریخ، ویرایشها و نسخههای متعددی داشته و مدام به روز شده است. مثلاً اکانامی کلاسیک یا Classic Economy یکی از ویرایشهای آن است. این الگو ویرایشهای دیگری مثل اکانامی نئوکلاسیک، کینزی و نئوکینزی را هم داشته که در یک دسته بندی کلی، به اکانامی نئوکلاسیک و نئوکینزی، نئولیبرال هم گفته میشود.
در واقع نه تنها الگوی لیبرال اکانامی که مبتنی بر ویراستهای کلاسیک و کینزی عمل میکرد، موفق نبوده، بلکه ویراستهای نئوی آن هم که شامل نئوکلاسیک و نئوکینزی میشود، بحران مالی 2007 را به بار آوردهاند.
پس از بحران، ناکارآمدی این نرمافزار باعث شده تا متفکران و نخبگان حوزهی اقتصاد غربی یا همان اکانامی، به فکر اصلاح جدی یا حتی در انداختن طرحی نو برای ادارهی معیشت جامعهی خود بیفتند. از اینرو بررسی ایدهها و شبه الگوهای جدید در حوزهی نرمافزار اداره معیشت جامعه، که به آن مدل یا الگوی اداره معیشت جامعه گفته میشود و به بیان غلطِ مصطلح، با عنوان الگوهای اقتصادی جدید شناخته میشوند، اهمیت به سزایی مییابد.
دیوید کورتِن David Korten، یکی از همین نخبگان است که همین دغدغه را دنبال میکند. دکتر دیوید کورتِن بیش از 35 سال در شرکتهای معتبر، دانشگاهها و نهادهای بینالمللی توسعه کار کرده است و هماینک منحصرا با گروههایی از شهروندان فعال در منافع عمومی همکاری میکند. او یکی از بنیانگذاران و رییس هیات مدیرهی شبکه آینده مثبت، مجلهی یس، بنیانگذار و مدیر مجمع توسعه مردممحور، عضو هیات مدیرهی اتحاد کسب و کار برای اقتصادهای زنده محلی، عضو مجمع بینالمللی جهانیسازی و عضو کلوپ رم است. او همچنین معاون کارگروه اقتصاد نوین است که در سال 2008 تشکیل شد تا برنامه گذار به اقتصاد نوین را فرمولبندی کند. کورتِن مدرک مدیریت ارشد کسب وکار (MBA) و دکترای این رشته را از دانشکدهی کسب وکار دانشگاه استنفورد دریافت کرده است. وی دورههای آموزشی نظریهی سازماندهی، راهبرد کسب و کار و اقتصاد را گذرانده و بیشتر زندگی حرفهای خود را وقف تاسیس دانشکدههای کسب و کار در کشورهای کمدرآمد کرده است؛ به آن امید که ایجاد گروه جدیدی از پیشقراولان حرفهای عرصهی کسب وکار، کلیدی برای پایان دادن به فقر جهانی باشد.
یکی از مسئلههای محوری برای کورتن پول است که با کارکرد فعلی خود در اکانامی-اقتصاد غربی- نوع خاصی از ثروت را نمایندگی میکند که کورتن به آن لقب ثروت خیالی را میدهد.
از این رو در نگاه کورتن علت اصلی بحران اقتصادی فعلی که زندگی مردم آمریکا و جهان را تحت تاثیر قرار داده در این است که پول، ثروت محسوب میشود. حال آنکه در نظام سرمایهداری مدرن پول صرفا عددی است که با فن حسابداری ایجاد میشود و خارج از ذهن انسان موجودیتی ندارد. وقتی این باور که پول همان ثروت است کاملا در ذهن جا افتاد، خیلی راحت این دیدگاه پذیرفته میشود که «ایجاد پول» معادل با «ایجاد ثروت» است و پول «اندوختهای از ارزش» محسوب میشود و نه صرفا «اندوختهای از توقعات نابهجا». از آنجا که وال استریت بیوقفه پول تولید میکند و ما نیز پول را معادل ثروت میدانیم، به وال استریت اجازه دادهایم تا کنترل کل نظام اقتصادی را در دست بگیرد و ریشه مشکلات ما در همین جاست.
این موضوع، مسئله محوری کتاب «طرح عمل برای یک اقتصاد Economy جدید: از ثروت دروغین تا ثروت واقعی2010» " Agenda for a New Economy: From Phantom Wealth to Real Wealth" نوشته دیوید کورتن است.
«در نظام سرمایهداری مدرن پول صرفا عددی است که با فن حسابداری ایجاد میشود این موضوع، مسئلهی محوری کتاب: طرح عمل برای یک اقتصاد Economy جدید، است»
کورتن در نیمه اول این کتاب مسئلهاش را با نقد جدی و کوبنده نظام اقتصادی و مالی حاکم بر جهان که امروزه به وسیله نهادهای مالی چون بانک، بورس، شرکتهای تامین اعتبار و تامین ریسک و... تعریف میشود، شروع میکند و مبادلات و معاملات مالی را که در بانک و بورس از طریق «والاستریت» در آمریکا نبض جریان اقتصادی جهان را در دست دارند، تشریح مینماید.
«کورتن در نیمه اول کتابش نظام اقتصادی حاکم بر جهان را جدی و کوبنده نقد میکند، نظامی که امروزه به وسیله نهادهای چون بانک، بورس، شرکتهای تامین اعتبار و تامین ریسک و... تعریف میشود»
نویسنده به چگونگی خلقِ پول بدون پشتوانه، از طریق این سازوکارهای اقتصادی مدرن برای انتفاع هرچه بیشتر سرمایهداران میپردازد، همچنین وی با دقتی که حاصل از تحصیل در رشته MBA در دانشگاه استنفورد تا مقطع دکترا و کسب تجربه عملی در مقیاس جهانی به واسطه حضورش در کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین برای پیشبرد اهداف جهانیسازی در سالهای دهه 70 و 80 میلادی و همچنین تألیف کتابهایی با رویکرد انتقادی در جهت شناخت عملکرد شرکت سالاری و کاپیتالیسمِ سازمانیافته در جریان تمدنسازی مدرن غربی بوده است، توانسته ابعاد نگفته و پنهانی را از فرآیندِ عمل نظام اقتصادی امروز به رشته تحریر درآورد. باور نویسنده بر این است که عمق بحران اقتصادی در جهان به طور عام و در آمریکا به شکل خاص در پول خلاصه میشود؛ اینکه پول مبنای ثروت باشد و ارزش زندگی بشر با آن سنجیده شود منجر به نابودی و اضمحلال تمدن بشری خواهد شد.
« عمق بحران اقتصادی در جهان در پول خلاصه میشود؛ اینکه پول مبنای ثروت باشد و ارزش زندگی بشر با آن سنجیده شود منجر به نابودی و اضمحلال تمدن بشری خواهد شد.»
نویسنده دلیل این مدعا را در نحوه تولید و خلق پول خلاصه میکند. در نظام اقتصاد مدرن، پول صرفاً عددی است که با فن حسابداری در نظام بانکداری و از طریق فرآیندهای موجود در بازار بورس ایجاد میشود و بدون هیچ محاسبهای ازدیاد مییابد در حالیکه این خلق پول صرفاً یک افزایش و فربه شدن یک عدد یا اعتبار است که به مثابه حباب میماند و خارج از ذهن انسان ارزش عینی و ماهیت واقعی ندارد. مشکل در اینجا دوچندان میشود که اقتصاددانان، دولتمردان و عموم افراد جامعه، ایجادِ این پول را برابر با ایجادِ ثروت تلقی میکنند و برای افزایش ثروت جامعه به والاستریت اجازه میدهند تا کنترل نظام اقتصادی را به دست بگیرد و خلق پول کند، پولی که ارزش عینی و کارآمد ندارد.
« اقتصاددانان، دولتمردان و عموم افراد جامعه، برای افزایش ثروت جامعه به والاستریت اجازه میدهند تا کنترل نظام اقتصادی را به دست بگیرد و خلق پول کند، پولی که ارزش عینی و کارآمد ندارد.»
اما در نیمه دوم کتاب، نویسنده طرح جایگزینی را برای نظام اقتصادی و مالی حاکم بر جهان در اساسنامهای 12بندی، ارائه میکند که میتوان آن را برآیندی از دغدغههای فطری و بشردوستانه مولف دانست:
1- تغییر جهت سیاست اقتصادی از تاکید بر رشد ثروت خیالی به رشد ثروت واقعی.
2- بازپس گیری سود نابجای وال استریت به منظور غیرسودآور کردن دزدیها و سفتهبازیهای آن.
3- تعیین قیمت بازار با در نظرگرفتن کل هزینهها.
4- لغو امتیاز فعالیت ابرشرکتها.
5- بازیابی حق حاکمیت بر اقتصاد ملی.
6- بازسازی جوامع محلی با هدف رسیدن به خودکفایی محلی در تامین نیازهای بنیادی.
7- اجرای سیاستهای تشویقی برای ایجاد کسب وکارهای محلی انسان محور.
8- دموکراتیک کردن مالکیت از راه تامین بودجه و ایجاد تسهیلات برای خریداران خرد.
9- استفاده از سیاستهای مالیات بر درآمد، به منظور توزیع معقول داراییها و درآمدها.
10- تجدیدنظر در قوانین مالکیت فکری به منظور تسهیل اشتراک گذاری رایگان اطلاعات و فناوری.
11- بازسازی خدمات مالی برای کمک به مِین استریت.
از آنجا که در تبیین این اصول توجه ویژهای به منابع طبیعیِ زمین و شرایط زیستمحیطی جهان شده است، وضعیت اقتصاد که مبتنی بر مصرف بیشتر و تقاضای افزونتر است را عاملی بر از بین رفتن منابع زیرزمینی و ذخایر طبیعی زمین شمرده شده است که با تولید هرچه بیشتر و افزودن بر نیاز غیرضروری بشر رقم میخورد. نویسنده در تبیین این اساسنامه، اصالت را به طبیعت و زیستبوم زمین میدهد که باید در حفظ و حراست از سلامت و پاکداشت آن کوشید و نام آن را میناستریت میگذارد به جای والاستریت. منظور او از میناستریت توجه به محیط زیست زمین توأمان با بهرهگیری از مشارکت عمومی مردم در تولید و مبادله کالاها و خدمات اساسی زندگی با توجه به تخصص و حرفه هر یک از افراد جامعه است. در اینجا به زعم نویسنده تنظیم سود سهامها و سازوکار بازارهای مالی پاسخگوی نیازهای جامعه نیست و جایگزین آن اقتصادی است که ارزشهای ذاتی در خود داشته باشد و نام آن را «اقتصاد زنده» یا «اقتصاد واقعی» لقب میدهد.
«نویسنده در تبیین طرح عمل خود، اصالت را به ثروتهای زنده که عمدتاً در طبیعت و زیستبوم وجود دارند میدهد و نام آن را میناستریت میگذارد به جای والاستریت»
در این ادعایی که دیوید کورتن مطرح میکند، ارزش واقعی به زمین و منابع موجود در آن به همراه کاری که انسان بر روی آن رقم میزند تعلق میگیرد و به عبارت دیگر در این اقتصاد اصالت با زمین، منابع موجود در آن و کار بشر است. جالب است که این تلقی، قرابت زیادی به الگوی معیشتیکدآماییدارد. کدآمایی الگوی معیشتی ایرانی است. این الگو در طول تاریخ طولانی تمدن ایران، برای ادارهی معیشت انسان ایرانی استفاده میشده و از آن تنها دو واژهی کدبانو و کدخدا باقی مانده است. در الگوی کدآمایی انسان کدآما، مثل کدبانو یا کدخدا، باید با حداقل منابعی که در محیط زندگی و زیست خود در اختیار دارد، بتواند عمدهی نیازهای خود را به صورت خودکفا تامین کند. تاکید کورتن به بازگشت به اقتصادهای محلی در قالب الگوی اقتصاد زنده و تامین نیازها به صورت خودکفا، نشان از درستی نگاه انسان ایرانی در اداره معیشت خود در طول تاریخ داشته است. الگویی که به تدریج مورد تهاجم اقتصاد غربی یا همان الگوی معیشتی اکانامی، قرار گرفت و به تدریج فراموش شد.
«تاکید کورتن به بازگشت به اقتصادهای محلی در قالب الگوی اقتصاد زنده و تامین نیازها به صورت خودکفا، نشان از درستی نگاه انسان ایرانی در ادارهی معیشت با الگوی کدآمایی در طول تاریخ داشته است.»
در قالب الگوی اقتصاد زنده، نامی که کورتن به برنامهی اقتصادی خود میدهد، ثروتهای زنده مهم ترین اشکال ثروت واقعیاند، اصطلاح اقتصاد زنده مترادف اقتصاد مبتنی بر ثروت واقعی است. در اقتصاد زنده، کارایی نظام اقتصادی با توجه به شور و انرژی خلاقانه مردم، پیوندهای عمیق اجتماعی و محیط زیست پاک و سالم سنجیده میشود. اقتصاد زنده خود را در چارچوبی از قوانین بازار سازمان میدهد. اقتصاد زنده به صورت بومی در همه جا ریشه میدواند و به گونهای طراحی میشود که نیازهای خود را با ظرفیتهای محیط زیستهای محلی انطباق دهد. به این ترتیب اکثر نیازها به انرژی و دیگر منابع در این اقتصاد به شکل محلی و خودکفا تامین میشود و تشکیلات اقتصادی در آن مبتنی بر مالکیت محلی است.
نویسنده در انتهای کتاب، شرط تحقق این مدعا را در ایجاد اصلاحات، «از پایین به بالا» میداند که ناشی از اعتقاد او به قدرت مردم و بدنه جامعه در شکلدهی به نظام اجتماعی و تمدنی است و گواه آن را نیز جنبشهای مدنی استقلالطلب و ضدِ جنگ و... در طول تاریخ آمریکا میگیرد.
« نویسنده در انتهای کتاب، شرط تحقق این مدعا را در ایجاد اصلاحات، از پایین به بالا میداند که ناشی از اعتقاد او به قدرت مردم و بدنه جامعه در شکلدهی به نظام اجتماعی و تمدنی است»
در نهایت دکترین این نوشته تحلیلی-انتقادی را میتوان در دو بخش به شرح زیر بیان کرد:
1. تفکیک و تبیین مقوله ثروت در نظام اقتصادی به دو بخش ثروت واقعی و ثروت خیالی.
ثروت واقعی، ذخایر، منابع و داراییهایی است که طبیعت به طور ذاتی در اختیار بشر قرار داده و ثروت خیالی نیز آن بخش از داراییهایی است که در سیستم اقتصادی مدرن به وسیله نهادهایی چون بانک و بورس رقم میخورد؛ که بر اساس مصرف، هزینه کردن و مکیدن آن بخش دیگر ثروت، یعنی ثروت واقعی به وجود میآید.
2. مبنای نظام اقتصادی آینده، ارزش و ثروت موجود در اکوسیستم طبیعی است. به عبارت دیگر اصالت با زمین و منابع موجود در آن میباشد.
در پایان، برای جمعبندی باید به این مسئله اشاره کرد که هر متن در حوزه علوم انسانی که رویکردی انتقادی را هدف قرار میدهد میبایست برای به نتیجه رسیدن، نقطه عزیمت خود را به طور مشخص از حوزه آن علم خاص شروع کند. با توجه به این موضوع، نویسنده در این کتاب کلیّات و جزئیاتی را مطرح کرده و شرایط اقتصادی امروز جهان را نیز به تیغ نقد خود سپرده است ولی اِشکال اساسی آن، این است که به مقوله علم و شناخت دانش اقتصاد از حیث Economyنمیپردازد و صرفاً ثمرات و ماحصل علم اقتصاد را که در فرآیندِ عملِ شرکتسالاری و بازارهای مالی در پارادایم کاپیتالیسم خلاصه میشود، بیان کرده است. به همین دلیل است که در ابتدای کتاب، پول را به عنوان یک دارایی که امروز تبدیل به بدهی شده نفی کرده و مورد انتقاد شدید قرار میدهد و در پایان به اندیشه آدام اسمیت به عنوان پدر اقتصاد مدرن در حوزه عملکرد بازار و بازار آزاد صحه میگذارد و خواهان بازگشت اقتصاد به پارادایمِ کلاسیک است. در واقع نویسنده تعهد و اعتقادی ازنوع اصولگرایانه یا Fundamentalistic نسبت به مقوله بازار و سازوکار بازارِ آزادِ برآمده از اندیشهی آدام اسمیت دارد که این یعنی جمع نقیضین. چون امروز در اقتصاد مدرن است که فرآیند عمل خلق پول در مبانی اصولی اقتصاد بازار آزاد با محوریت لسهفر ثروت خیالی را با بهرهگیری از ربای سازمان یافته رقم زده است. بنابراین در نقد علمی، هر حوزهای را باید با مبانی تئوریک و فلسفیاش آغازید نه دستیافتههای ابزاری و تکنولوژیک آن.
« نویسنده تعهد و اعتقادی ازنوع اصولگرایانه یا Fundamentalistic نسبت به مقوله بازار و سازوکار بازارِ آزادِ برآمده از اندیشهی آدام اسمیت دارد که این یعنی جمع نقیضین»
از این رو تعریف علم اقتصاد از این عبارت شروع میشود:
«تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود» و این بخشی از فلسفه اقتصاد است. از زاویه نگاه انتقادی همین تعریف است که باعث مشکلات اساسی بشر امروز در منفعت طلبی و فلسفه یوتیلیتاریانیسم در تجمیع ثروت بیحدوحصر و طمعِ دستیابی هرچه بیشتر بشر به منابع ثروت و سرمایه برخاسته از زیست بوم زمین شده است و بازار مالی را در بنیانهای تئوریک دانش مالی به خلق پول از طریق ابزارها، داراییها و مبادلات جدید گمارده است که نتایج خفقانآوری را برای امروز و آینده زمینیان رقم خواهد زد و این برخاسته از تعریف مذکور است؛ چراکه نیازهای نامحدود ما را به این عمل وامیدارد که برای کامجویی بیشتر از زندگی به تکاپو بیفتیم و فرآیندهایی را برای ازدیاد پول و ثروت رقم بزنیم، همچنین فرض منابع محدود در اینجا مفهوم بازارِ آزاد و سازوکار اقتصادی مبتنی بر رقابت را مطرح میکند. حال اگر از اساس، مفروضات این تعریف (یعنی محدود بودن منابع و نامحدود بودن نیازها) را اشتباه بیانگاریم و فرض دیگری را مبنا قرار دهیم چه؟ در این صورت چه سازوکاری برای اداره معیشت انسان رقم خواهد خورد؟
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.