قتل مخالفان و موافقان در دستگاه پهلوی
خبرگزاری تسنیم: "هر کس در دستگاه پهلوی مرعوب نمیشد و به مخالفت ادامه میداد، دستگاه پلیس سیاسی و عوان آن وی را به نحوی از بین میبردند؛ در این رابطه میتوان به مرگ تیمورتاش، مرد قدرتمند دربار پهلوی و جعفرقلیخان سرداراسعد، وزیر جنگ اشاره کرد."
خبرگزاری تسنیم - گروه سیاسی:
تهدید و تطمیع؛ ابزار رضاخان در برخورد با مخالفان
شاه برای مقابله با مخالفان خود، از زور و تطمیع استفاده میکرد. هر کس مرعوب نمیشد و به مخالفت ادامه میداد، دستگاه پلیس سیاسی و عوامل آن وی را به نحوی از بین میبردند. این امر شامل دوستان و همراهان وی نیز میشد؛ برای مثال میتوان از نصرتالدوله فیروز نام برد که در سال 1308 از کار برکنار و مدتی زندانی شد. او در سال 1316 مجدداً دستگیر شد و در زندان به قتل رسید.
البته پیش از این، در سال 1311 ش تیمورتاش، مرد قدرتمند دربار پهلوی، به چنین سرنوشتی مبتلا شده بود. جعفرقلی خان سردار اسعد، وزیر جنگ، نیز پس از تیمورتاش راهی زندان شد و بههمراه چندخان بختیاری دیگر که قربانی توافق رضاشاه و شرکت نفت ایران و انگلیس شده بودند، در زندان به قتل رسید. محمدحسین آیرم، مخوفترین رئیس پلیس رضاشاه، از بیم دچار شدن به سرنوشت تیمورتاش و دیگر مقتولان سیاسی به بهانه معالجه به اروپا رفت و هرگز به ایران بازنگشت. داور نیز که با تیمورتاش و نصرتالدوله مثلثی را تشکیل داده و عدلیه جدید را مطابق خواسته رضاشاه و به تقلید از محاکم قضایی غرب به راه انداخته بود، از ترس زندان و شکنجه، خودکشی کرد.
لغو قرارداد دارسی و تمدید قرارداد نفت؛ در سال 1312 از آنجا که مدتی بود پرداخت سهم ایران از صدور نفت توسط شرکت نفت ایران و انگلیس با تأخیر صورت میگرفت و در مواقعی نیز سهم واقعی پرداخت نمیشد، رضاشاه دستور داد که در این مورد با شرکت نفت مذاکراتی صورت بگیرد. امتیازنامه دارسی مبنای مذاکرات طرفین بود. طولانی شدن مذاکرات و به بنبست رسیدن آن از یکسو و نارضایتی انگلیسیها از سوی دیگر باعث شد که رضاشاه در اقدامی از پیش طراحیشده، پرونده مذاکرات و امتیازنامه دارسی را به داخل بخاری بیندازد و بسوزاند.
تلاش برای انعقاد قراردادی دیگر به انعقاد قرارداد جدیدی منجر شد که براساس آن 30 سال دیگر بر زمان پیشبینی شده در قرارداد دارسی در جهت غارت نفت ایران افزودند. سایر شرایط قرارداد نیز بهنفع انگلیسیها تنطیم شد و به تأیید رضاشاه رسید. این اقدام بهقدری با منافع ملی کشور تضاد داشت که یکی از عاملین قرارداد بهنام تقیزاده بعدها برای تبرئه خود اعلام نمود که ما «آلت فعل» بودیم و کاری از دستمان برنمیآمد.
سفر به ترکیه و هجوم به مبانی دینی - فرهنگی
در سال 1313 رضاشاه به ترکیه سفر کرد تا از نزدیک وضعیت حکومت غیردینی ترکیه را مشاهده کند. این سفر و مشاهده وضعیت ترکیه در روحیه او تأثیر فراوانی گذاشت. اولین نشانه این تأثیرات، تبدیل کلاه پهلوی به کلاه بینالمللی یا کلاه شاپو بود. رضاشاه میپنداشت با تغییر ظاهر میتوان به ترقی و کمال رسید. اعتراض مردم مشهد علیه لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی در مسجد گوهرشاد به گلوله بسته شد و تعداد زیادی زخمی شدند یا به شهادت رسیدند و علمای بزرگ مشهد نیز بازداشت گردیدند.
برای فراهم شدن زمینه کشف حجاب، کانونی با عنوان کانون بانوان تأسیس شد و چند ماه بعد رسماً در کشور اعلام کشف حجاب شد. دستگاه نظامی - پلیسی رضاشاه علاوه بر مخالفان سیاسی، در کوی و برزن و شهر و دهات به تعقیب زنان و دختران با حجاب پرداخت و به زور، چادر از سر آنان برداشت.
جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه
در شهریور سال 1318 با حمله آلمان به لهستان و اعلان جنگ انگلستان به آلمان، جنگ جهانی دوم آغاز شد. دولت ایران بلافاصله اعلام کرد که در جنگ بینالملل بیطرف است. اندکی بعد دوره دوازدهم مجلس شورای ملی افتتاح شد و هیئت دولت جدید به ریاست احمد متیندفتری تشکیل گردید. ورود شوروی به جنگ، وضع را بغرنجتر کرد. بهتدریج، کشورهای دیگر نظیر ژاپن نیز وارد جنگ شدند. در تیرماه سال 1320 حمله دولت آلمان به شوروی باعث شد که این کشور نیز در کنار متفقین قرار بگیرد. ایران بهرغم اینکه روابط خود را با شوروی و انگلیس گسترش داده بود و مطبوعات آلمان مورد حمله قرار می گرفت، از سوی متفقین به جانبداری از آلمان متهم میشد.
نیاز به استفاده از راهآهن و مسیر ایران برای کمکرسانی به شوروی و حفاظت از منابع نفتی دلایلی بود که بر اساس آنها ایران، به بهانه ارتباط با آلمان و حضور ستون پنجم این کشور در ایران، مورد حمله قرار گرفت. در سوم شهریور سال 1320 قوای شوروی از شمال و مشرق و قوای انگلیس از جنوب، ایران را مورد حمله زمینی، هوایی و دریایی قرار دادند ولی ارتش ایران بیش از 3 روز نتوانست در مقابل قوای متجاوز مقاومت کند و از هم پاشید. با فرمان ترک مخاصمه، پادگانها از نیروی نظامی خالی شد و کشور عملاً بیدفاع رها کرد.
رضاشاه به محمدعلی فروغی که مدتی بود خانهنشین شده بود، مراجعه کرد و از او خواست نخستوزیری را بپذیرد. در 25 شهریور رضاشاه از سلطنت استعفا داد و عازم اصفهان شد و سپس به امر کسانی که او را به قدرت رسانده بودند، از کشور اخراج شد. فروغی که وظیفه داشت مقدمات به سلطنت رسیدن ولیعهد را فراهم کنند، موفق شد متفقین را متقاعد کند که محمدرضا پهلوی را بهعنوان شاه بپذیرند. استعفای رضاشاه از سلطنت و خروج و تبعید وی از کشور، مردم مصیبتزده ایران را که مشکلات اشغال کشور و قحطی را تحمل میکردند، چنان شادمان کرد که به خیابان ریختند و خروج دیکتاتور را جشن گرفتند.
مسائل فرهنگی اجتماعی دوره پهلوی اول
از تجددنمایی تا باستانگرایی
ویژگیها و اهداف نهایی سیاستهای فرهنگی اجتماعی پهلوی اول را میتوانیم در سه محور عمده طبقهبندی کنیم:
1. تقلید از آداب و عادات غربی: تقلید از آداب و عادات غربی، پیش از نهضت مشروطه و بعد از آن، توسط عدهای از رجال سیاسی کشور در میان مردم تبلیغ میشد اما هیچگاه یک دولت مقتدر و متمرکز وظیفه اجرای سیاست تقلید از بیگانه را در کشور ما به عهده نداشت. حکومت پهلوی اولین حکومتی بود که با حمایت انگلیس، مأمور اجرای این سیاست در ایران شد. استعمار انگلیس که از عناصر افراطی در مشروطیت ایران انتظار اجرای همین سیاست را داشت اما به دلایل زیادی به آن نرسیده بود، با به قدرت رساندن رضاشاه سعی داشت به این هدف برسد.
2. ترویج باستانگرایی و روحیه شاهپرستی: با ترویج غربگرایی که به نفی سنتها و آداب و رسوم بومی جامعه منجر میشد و جامعه را با بحران فرهنگی تحقیرآمیزی روبهرو میساخت، طرفداران سیاست رضاشاه برای حل مشکل بیهویتی بهسراغ ترویج و تبلیغ نوعی باستانگرایی افراطی رفتند. هدف این سیاست، ترویج روحیه شاهپرستی بهعنوان شاه جامعه ایران باستان بود. این سیاست باعث شد که صدها سال از تاریخ ایران بعد از اسلام - که مملو از افتخارات ملی، دینی و دستاوردهای عظیم علمی و فکری بود - مورد بیتوجهی و تهاجم قرار گیرد. رضاشاه با اتخاذ این روش ضد ملی بخش مهمی از تاریخ این مملکت را از بخشهای دیگر آن جداکرد.
3. مخالفت با مذهب و فرهنگ ملی: دو سیاست غربی کردن و ترویج باستانگرایی، سیاست سومی را به همراه آورد و آن، مبارزه خشونتآمیز با بخشی از مظاهر دینی و فرهنگ بومی کشور بود. مروّجان سیاست رضاشاه، که همان سیاستهای طراحیشده بیگانگان بود، میدانستند تا زمانیکه اعتقادات دینی، باورهای مذهبی و علمای دین در این کشور حضور دارند، آنها نخواهند توانست به آن دو هدف دیگر نائل آیند. بنابراین، به محض به سلطنت رسیدن رضاشاه، اقدامات خشونتآمیز او برای حذف دین و فرهنگ بومی ایران که با دین آمیخته بود، آغاز شد.
اوامر شاهانه: پیش به سوی غرب
تحقق هر کدام از اهداف ذکر شده، مبتنی بر اقداماتی بود که باید یکی پس از دیگری به اجرا در میآمد. این اقدامات را در سیاست غربی کردن میتوان به شرح زیر نام برد:
1. تغییر پوشش مردان: اولین اقدام شاه در غربی کردن ظاهر ایرانیان از این برداشت سادهلوحانه ناشی می شد که اگر ایرانیان اختلافات ظاهری خود را با اروپائیان از بین ببرند، راه ترقی و پیشرفت آنها هموار خواهد شد. در دیدگاه رضاشاه، تفاوتی از لحاظ روح، جسم و استعداد با خارجیها وجود نداشت، جز همین کلاه!
بنابراین، تغییر پوشش مردان که ابتدا از تعویض کلاه آغاز شد، در سرلوحه کار حکومت قرار گرفت. سیاست تغییر پوشش با خشونت تمام در دو مرحله اجرا شد. در مرحله اول (از سال 1308 تا 1309 ش)، ابتدا با ترویج «کلاه پهلوی» تلاش بر این بود که آثار مذهبی و سنتی از پوشش جامعه ایران پاک شود و در مرحله دوم که پس از بازگشت شاه از سفر ترکیه آغاز شد، «کلاه پهلوی» (در مکاتبات اداری از آن به عنوان «کلاه مقدس» یاد میشد) جای خود را به کلاه لگنی - که شبیه کلاه سربازان انگلیسی بود - داد.
2. کشف حجاب زنان: سیاست تغییر لباس سنتی و استفاده از لباس فرنگی نهتنها شامل مردان نشد بلکه برداشتن حجاب زنان نیز در دستور کار حکومت قرار گرفت. حجاب زنان که برخی از مخالفان مذهب از آغاز مشروطه آن را یکی از عوامل عقبماندگی ایران معرفی میکردند، سرانجام در حکومت پهلوی مقرر شد که از زنان و دختران برگرفته شود. این سیاست با خشونت گستردهای دنبال میشد. اجبار کارمندان دولت در ظاهر شدن با همسران بیحجاب در خیابانها، تعرض به زنان پاکدامن و تعقیب آنان در کوچهها و خیابانها، ضرب و جرح زنان با حجاب، فحاشی و پاره کردن چادرها و تفتیش منازل و صندوقخانههای مردم برای یافتن چادر و روسری از اقدامات شهربانی پهلوی بود. چنین سیاستی در تاریخ ایران نظیر نداشت. بسیاری از زنان پاکدامن و متدین در واکنش به سیاست کشف حجاب، سالها در خانه ماندند و در معابر عمومی ظاهر نشدند. مورخان مینویسند: زنان برای اینکه از تعرض شهربانی در امان باشند، خانههای خود را از داخل و از پشتبامها به هم متصل میکردند واز این طریق نوعی اجتماع مخفی در دل شهر مصیبتزده تشکیل میدادند.
3. سایر سیاستهای غربی کردن: تأسیس سازمان پیشاهنگی، رواج اسمها و نامهای خانوادگی اروپایی، تغییر نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ایران و تقلید ناقص از شیوه آموزشی فرانسه در مدارس، اعزام محصل به خارج از کشور و دهها سیاست دیگر در این دوره، اقداماتی بود که یکی پس از دیگری برای غربی کردن ظواهر ایران صورت گرفت و نتیجهای جز سردرگمی، پریشانی و بلاتکلیفی مردم نداشت.
انتهای پیام/