سخنان امام در شب ۱۲ بهمن ۵۷ نوفللوشاتو را منقلب کرد
خبرگزاری تسنیم: رفعت بیات گفت:حضرت امام (ره) شب ۱۲ بهمن فرمودند:«من عازم ایران هستم و چون ممکن است هواپیما را بزنند، نمیخواهم برای کسی اتفاقی بیفتد. تکلیف را از گردن همه برمیدارم». با این جمله ایشان صدای گریه حضار بلند شد و جمعیت منقلب شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، رفعت بیات، جامعهشناس و نماینده اسبق مجلس شورای اسلامی در دوره هفتم است. او که در دوره دانشجویی مبارزات انقلابی فراوانی برای پیروزی انقلاب اسلامی داشته و روزهای به یادماندنی زیادی را در نزد امام در نوفل لوشاتوی پاریس گذرانده، حالا از التهاب و خاطرات آن روزها روایت میکند. رفعت بیات از آبانماه 57 تا بهمنماه که ماه پیروزی انقلاب در ایران، فعالیتهای فراوانی در نوفللوشاتو داشت. او در روایت دیدارهایش با امام در زمان تبعید شدن ایشان به فرانسه و بازگشت ایشان به ایران در گفتگو با خبرنگار تسنیم میگوید:
من و همسرم در سال 57 هر دو دانشجوی آمریکا بودیم. آبانماه 57 تصمیم گرفتیم خدمت امام برسیم تا طبق صلاحدید ایشان عمل کنیم و از ایشان بپرسیم که در آمریکا برای تحصیل بمانیم یا به ایران برگردیم و خدمت کنیم. چند نفر دیگر از دانشجویان هم همراه ما شدند.
شش نفر از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا حوزه آرلینگتون(تگزاس) عازم فرانسه شدیم
بار اول که خدمت حضرت امام رسیدیم 13آبان یا فردای آن بود. ما شش نفر از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا حوزه آرلینگتون(تگزاس) عازم فرانسه و اقامتگاه ایشان در نوفل لوشاتو شدیم. من و همسرم، خانم تجلی، و آقایان جعفری، سنجقی و حلوایی. وقتی وارد حیاط اقامتگاه شدیم ایشان آماده اقامه نماز ظهر میشدند و تحت الحنکشان را باز میکردند. مثل اینکه با یک کوه استقامت، صلابت و شکوه و اراده روبرو شدم اما با تصوری که داشتم مطابقت داشت، در ذهنم این واقعیت را با چیزهایی که خوانده بودم.
مقایسه میکردم یه جورهایی بهت زده بودم آیا درست میبینم که ایشان را از نزدیک ملاقات میکنم در همین حال یکی صدایم کرد که: "خواهر خوش آمدید! چرا نمیآیید برای نماز آماده شوید. الان امام شروع میکنند." پرسیدم: "جای خانمها کجاست؟ پشت سر برادران زیرانداز نیست." ایشان که همان آقای کفاش زاده بودند، گفتند: "آخرین ردیف کنار آقایان بایستید." گفتم: "هم ردیف که نمیشود." پاسخ دادند: "نظر امام این است که خانمها و آقایان میتوانند همردیف بایستند. اما جلو نباشند." ایشان دیدند من بهت زده ایستادم پرسیدند: "شما مقلد امام هستید؟ گفتم: "بله هستم." گفتند: "خوب است. ایشان احکامشان ساده و آسان است. اما مبارزه با امریکایشان خیلی سخت است." نماز را به جماعت خواندیم. هنوز باورم نمیشد که خدمت امام هستیم. خدا را شکر کردم که این امکان نصیبمان شده. امام به طرف منزل که روبروی این حیاط بود حرکت کردند جماعت که آنروز دو ردیف بیشتر نبودند با الله اکبر ایشان را بدرقه کردند.
روزهای شنبه و یکشنبه جماعت بیشتری بودند. بیشترین جمعیت دیدار کننده را دانشجویان(غالبا از اروپا) و سپس خبرنگاران تشکیل میدادند. نفر بعدی که به ما خیر مقدم گفت شهید عراقی بود از اینکه دو نفر خانم در این شرایط سخت و محیط پر رفت و آمد و سیاسی حضور داشته باشند، شگفت زده بود.ایشان با تشکر از این حضور بعدا گفت حاج احمد آقا گفتند جایی مناسب شما آماده کنیم برای اقامت و استقرار شما. همان روز غروب ما در هتلی که آقایان از ایران هم آمده بودند مستقر شدیم. آقای غرضی و دکتر یزدی هم اونجا بودند، ولی بقیه در همان ساختمان اقامتگاه مستقر شدند. آقایان کفاش زاده، شهید عراقی، موسوی خویینیها، محتشمی، شهید محمد منتظری از جمله افراد مستقر در آنجا بودند.
همه جور کار از پیاده کردن نوارهای امام برای فکس به ایران گرفته تا آشپزی انجام میدادیم
از فردای همان روز که 14آبان بود مشغول کمک و همکاری شدیم. با حاج احمد آقا آشنا شدیم. در چشمان ایشان نوعی نگرانی حاکی از مواظبت میدیدم همینطور هم بود همه جانبه متوجه و حساس رفتار و قضاوت میکرد. با ما که داوطلبانه از امریکا آمده بودیم بسیار متواضعانه برخورد کرد بر عکس بعضی سیاسیون که از امریکا آمده بودند از این حضور داوطلبانه ما چندان راضی نبودند و احساس میکردند مبادا انحصار سیاسی که در فکرش بودند را از دست بدهند. جالب است که این تفکر و احساس توسط مرحوم حاج احمد و شهید عراقی و منتظری کاملا متوجه شده بودند. سریعا مشکلات به اصطلاح خطی و فکری را که در انجمن اسلامی دانشجویان امریکا،کانادا و اروپا به گونهای با کمی تفاوت وجود داشت پی بردند وشاید کمی هم رنج میبردند. این تفکر حتی در تقسیم کارها نیز خودش را نشان میداد که در شب حرکت حضرت امام(ره) نیز تاثیر داشت. تا مدتی در نوفل لوشاتو نزد امام اقامت داشتیم و همه جور کار از ترجمه متون مورد نیاز و پیاده کردن نوارهای امام برای فکس به ایران گرفته تا آشپزی انجام میدادیم.
آن موقع هنوز موضوع بازگشت امام مطرح نشده بود. من و همسرم تصمیم گرفتیم به آمریکا برویم و وسایلمان را جمع کرده و به نزد امام بازگردیم. چند سال زندگی خود را در آمریکا در یک چمدان و یک ساک ریخیتیم و عازم سفر به فرانسه شدیم. تعدادی دیگر از دوستان تصمیم گرفتند همراه ما بیایند. این بار تعداد بالاتر بود. 8 یا 9 بهمن بود که به فرودگاه آمریکا رفتیم برای اعزام به فرانسه اما نیروهای امنیتی جلوی ما را گرفتند تا به فرانسه نرویم. چون این رفتار آنها در رادیو و تلویزیون آنجا مطرح شده بود همه با خبر شده بودند و طولی نکشید که دیدیدم دانشجویان انجمن اسلامی ریختهآند در فرودگاه برای حمایت از ما. دو سه نفر از آقایان به عنوان نماینده دانشجویان برای مذاکره رفتند و صحبت کردند و عاقبت گفتند فقط کسانی میتوانند بروند که ویزای فرانسه داشته باشند. به خاطر معطلی پیش آمده هواپیما پرواز کرد و ما جا ماندیم اما صبح روز بعد حرکت کردیم و به فرانسه رفتیم. این دومین بار بود که خدمت حضرت امام (ره) میرسیدیم. آنجا بود که فهمیدیدم امام عازم ایران هستند. قصد من و همسرم هم این بود که هر جا امام برود ما هم همراهشان برویم.
سخنان امام در شب 12 بهمن جمعیت را منقلب کرد
به هرحال دیروز روزی یعنی 11بهمن ماه57 بسیار تاریخی بود. حضرت امام(ره) بعد از نماز جماعت مغرب و عشا در زیر چادری که به دلیل سرما و برف در حیاط بود مستقر شدند و در پایان فرمایشات خود فرمودند که: "من عازم ایران هستم و چون ممکن است هواپیما را بزنند، نمیخواهم برای کسی اتفاقی بیفتد. تکلیف را از گردن همه برمیدارم" با این جمله ایشان صدای گریه حضار بلند شد و جمعیت منقلب شد و یاد فرمایشات امام حسین(ع) افتادند. آن روز اقامتگاه به دلیل اعلام حضرت امام(ره) برای ورود به ایران مملو از خبرنگاران از سراسر دنیا بود. کار سنگین بود. هم از نظر سیاسی و امنیتی و هم جهت توزیع بلیط هواپیما بین افراد مسافر و ارایه خدمات از جمله پذیرایی سنگین شده بود. هنوز حساسیت ناشی از تعهد به انقلاب و سلامت امام(ره) و سلامتی محیط که اتفاقی نیفتد از سوی مرحوم حاج احمد آقا، شهید عراقی و محمد منتظری و کفاش زاده یادم نمیرود. شب بیاد ماندنی و تاریخی بود که باید همه ابعاد آن ثبت شود از این مراتب اخلاق سیاسی، اهداف و رفتارهای اسلامی حضرت امام(ره) بیشتر روشن و شفافتر باقی میماند.
من و همسرم و شهید منتظری بلیطها را بین خبرنگاران توزیع میکردیم. من و خانم تجلی برای ملاقات خانم دباغ رفتیم که به دلیل فشار عصبی و شکنجه ساواک در بیمارستان بستری بود. تعدادمان کم بود. کسانی که در آن 4 ماه فعالیت میکردند از همه نوع تفکری بودند. تفکر در ایران از بدو پیروزی انقلاب در عملکرد برخی سیاسیون که بعدا به نام ملی مذهبی معروف شدند دیده میشد. همانهایی که اجازه توزیع بلیط بین برخی را میگرفتند. حاج احمد آقا هم از این موضوع ناراحت بود.
سوار مینی بوس شدیم. خبرنگارها هم سوار شدند. ما میخواستیم 70 تا 80 درصد جمعیت همراه امام را در هواپیما خبرنگاران تشکیل دهند، اما خیلیها خواهان این نبودند که این خبر مهم به خوبی توسط همه جهان مخابره شود. اما خدا خواست که این خبر به خوبی به گوش همه برسد. یکی دو نفر از آقایان نتوانستند سوار شوند. هواپیما به مقصد ایران حرکت کرد و ما توانستیم به وظایف خود عمل کنیم.
انتهای پیام/