"بازرگان میخواست بختیار نخستوزیر بماند"
خبرگزاری تسنیم: عضو اوّلین شورای فرماندهی سپاه پاسدراران در یادداشتی اشاره کوتاهی بر۱۶ سال زندگی سیاسی مرحوم مهندس مهدی بازرگان داشته است.
خبرگزاری تسنیم- علیمحمد بشارتی:
1- در سال 1342، آیتالله سید محمود طالقانی و آقای مهندس بازرگان دستگیر شدند و هر کدام به ده سال زندان محکوم شدند. اولین واکنش حضرت امام خمینی (ره) در هجدهم فروردین سال 1343 و طی اطلاعیهای در حمایت از آن دو بزرگوار ظاهر گشت. در آن اطلاعیه آمده بود: «من خوف داشتم که اگر در موضوع بیدادگری نسبت به حجتالاسلام آقای طالقانی و جناب آقای مهندس بازرگان و سایر دوستان کلمهای بنویسم، موجب تشدید امر آنها شود و ده سال زندان به پانزده سال تبدیل گردد...»
2- زمانی که اعضای جبهه ملی در بورس بودند، در میان مردم پایگاهی نداشتند و تنها خودشان و افراد خودشان بودند که آنها هم اصلاً عددی نبودند. مردم ایران، سیاسیون و انقلابیون اینها را نمیشناختند. در زندان هم غیر از بازه کودتای 28 مرداد 1332 تا 1342، کسی از جبهه ملی نمیدیدیم. اما از آن به بعد دیگر کسی از آنها در زندان دیده نمیشد. البته در اینجا باید حساب نهضت آزادی را از اینها جدا کرد. اعضای نهضت، مذهبی بودند و مهندس بازرگان و دیگر اعضایش به کرات به زندان افتادند.
در آن زمان مجاهدین هم فعال بودند البته نباید کادر اولیه مجاهدین خلق را بر خلاف تصوری که جا افتاده، به حنیفنژاد و بدیعزادگان و سعید محسن محدود کرد، بلکه کسان دیگری مثل تراب حقشناس هم در پایهگذاری آن نقش داشتهاند. او در سال 1344 یک بیت در پیش من خواند که «یاری ز حق مجوی که در روزگار ظلم/ حق نیز به جز یاری باطل نمیرود» این حال و روز کسی بود که خانوادهاش بسیار متدین و عمویش آیتالله حقشناس بود که عالمی بسیار وارسته، پارسا و برجسته بود که من حتی در قم فردی مثل او ندیدم. پس از شکست جبهه ملی، اینها در صدد پیدا کردن طریق دیگری بودند و با توجه به اینکه آقای بازرگان در بورس بود، به طرف نهضت آزادی گرایش پیدا کردند. اینها قبله آمالشان مهندس بازرگان بود و کتابهای او خصوصا «راه طی شده» تبدیل به قرآن آنها شده بود.
3- زمانی که بختیار زمام امور را در دست گرفت، امام طی نطقی در پاریس فرمودند: «بالاترین خیانت این است که شخصی از مجلسی که خودش (بختیار) گفته فاسد است، رایاعتماد بگیرد و فرمان تشکیل کابینه را نیز از کسی بگیرد که از یک سال پیش مردم برای او «مرگ بر شاه» میگویند. چنین دولتی باطل است و هر کسی و هر مقامی که با این دولت موافقت کند، برای ملت خائن است و بر طبق حکم الهی فاسق محسوب میشود و کار حرام کرده است.»
قسمت پایانی صحبتهای امام خمینی (ره) ناظر بر جلسات مخفی و آشکاری بود که نهضت آزادی و جبهه ملی با حمایت کاظم شریعتمداری برای پشتیبانی از دولت بختیار داشتند؛ یعنی آنها تصمیم گرفته بودند روی دولت بختیار کار کنند و دولت او را نگه دارند. ظاهراً هم همه کارها انجام شده بود. طرح خطرناک و توطئهآمیز اینها، تشکیل شورای سلطنت بود. این شورا در ظاهر ماموریت داشت تا مجلس را منحل کند و با تشکیل دولت انتقالی به تدریج مسئولیتها را به انقلاب و ملت واگذار سازد؛ اما هدف اصلی تشکیل این شورا عبارت از آن بود که با حمایت آمریکا از طریق اعطای برخی امتیازات به مردم و انقلابیون، آنها را فریب داده و به خانههایشان برگردانند و حداقل رضا پهلوی (ولیعهد) برای سلطنت به کشور بازگردد. شریعتمداری را هم به منظور جنبه رسمی بخشیدن به این برنامه با خود هماهنگ کرده بودند.
به نظر من اگر آقای شریعتمداری را در یک کفه ترازو بگذاریم و گروههای مخالف، اعم از فدائیان خلق، گروههای مائوئیستی، گروه فرقان، دموکرات، کومله، خلق عرب، خلق بلوچ و گروههای سلطنتطلبِ داخل را در کفه دیگر، سنگینی کفه آقای شریعتمداری بیشتر بود. شریعتمداری درس، بحث و نفوذش در حوزه علمیه قم و صفحات شمال غربی کشور و همچنین بینش، سابقه، خصومت و کینهاش نسبت به حضرت امام خمینی(ره) فوقالعاده بود.
کاظم شریعتمداری به رژیم خط میداد تا مخالفین را آرام کند و فعالان حوزه را دستگیر کند. چنین شخصیتی هرگز نمیتوانست با انقلاب کنار بیاید. من حتی یک مورد سراغ ندارم که کسی با رژیم همکاری کرده و برای تحکیم آن کوشیده باشد و بعد از آن با انقلاب هماهنگ شده باشد. افرادی که حتی اتهامهای کم رنگ داشتند، فرار کردند و رفتند و مخالف و معاند از آب در آمدند. آقای شریعتمداری در راس گروهی بود که نمیتوانست با انقلاب کنار بیاید. این خیلی مهم است و برای نخستین بار است که من به آن اقرار میکنم. او به دلیل سو سابقهای که داشت و مجموع فعل و انفعالات، تماسها، ارتباطات، خطدهی و خط گرفتنهایش پرونده قطوری برای خودش درست کرده بود و با این اوصاف دیگر نمیتوانست خود را در قم مطرح نماید اما او کسی نبود که در گوشهای آرام بنشیند. او واقعاً میخواست انقلاب را شکست بدهد و مجدداً رژیم سلطنتی برقرار شود. او دنبال یک انقلاب لیبرالیستی بود که در آن شاه بماند و سلطنت کند و آخوندها هم به هیچوجه نمیبایست به صحنه بیایند.
مهمترین عنصر آقای شریعتمداری، بازرگان بود. بازرگان از ترکهای تبریز بود و خیلی به ایشان علاقمند بود. اینها میخواستند فقط تغییر روبنایی در کشور به وجود بیاورند. به طوری که روابط با آمریکا و اسرائیل برقرار و مردم هم به کار و زندگی خودشان مشغول باشند. تبعات این تفکر قطعاً از بازگشتن شاه بدتر بود.
در اثبات این امر که بازرگان و اطرافیانش در شورای سلطنت،طرح و برنامهای را دنبال میکردند، برای نمونه میتوان از کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» که خود بازرگان آن را نوشته، مواردی را ذکر کرد. او در این کتاب مینویسد که توافق ضمنی بین بختیار و رهبران مذهبی- شریعتمداری و چند نفر از علمای دیگر- وجود داشت.
آقای مهندس بازرگان در این کتاب ضمن ابراز تاسف از عدم ملاقات بختیار با امام خمینی(ره) مینویسد که اگر بختیار با امام خمینی ملاقات میکرد و از ایشان برای خود تائید میگرفت که نخستوزیر بماند تا بقیه اقدامات را انجام دهد، از اتلاف نیروها، خونریزیها و بسیاری از خرابیها جلوگیری میشد. از قید «انجام بقیه اقدامات» میتوان فهمید که اینها برای خودشان برنامههایی داشتند. در اسناد لانه جاسوسی هم این موضوع به خوبی قابل درک است. مثلا امیرانتظام، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی، طی ملاقاتی با یکی از اعضای برجسته سفارت آمریکا، سپهبد خلیل بخشیآذر را برای وزارت دفاع کابینه بختیار معرفی میکند.
اما قاطعیت حضرت امام خمینی(ره) و بیداری و هوشیاری مردم و روحانیت، بخصوص جوانها، از همان روز اول طرح مذکور را خنثی کرد. آنها اصلاً منتظر نشدند ببینند برنامه بازرگان چیست و آنگاه با او مخالفت کنند.
4- اگر سخنرانیهای حضرت امام خمینی(ره) را در نظر بگیرید آن وقت متوجه میشوید که امام خمینی در بین نیروهای مسلح نسبت به سپاه پاسداران بیشترین توجه را داشتند و میگفتند «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود» اما دولت موقت اعتقادی به کار ما نداشت. در حالی که اگر ما و جوانهای انقلابی سپاه را قبول داشت، دیگر نیازی نبود که امام خمینی دستوری مبنی بر پرداخت بودجه صادر کند. در راستای اجرای دستور امام خمینی، یک هفته بعد هاشم صباغیان از طرف دولت موقت به ستاد سپاه پاسداران آمد. وقتی ما رئوس فعالیتها و اقدامات سپاه در غرب کشور و مقابله با گروهکها را به او گزارش دادیم، تصویر دیگری برایش ترسیم شد و نظرش تغییر کرد و گفت: «خیلی از کار شما خوشم آمد و اصلاً باورم نمیشد که شما بتوانید پشتیبانی برای دولت باشید.»
البته آقای صباغیان برای حل مشکلات سپاه پاسدران نیامده بود بلکه در پاسخ به نهیب امام خمینی به سپاه آمده بود. لذا نظر دولت موقت نسبت به سپاه اصلا تغییر نکرد. آنها همچنان ما را به رسمیت نشناختند و کاری به عهده ما واگذار نکردند. اعتقاد داشتند آنهایی که اسلحه در دست دارند، در کشور ناآرامی ایجاد میکنند. خود من دوبار با مرحوم بازرگان ملاقات کردم و گزارشهایی از عملکرد سپاه پاسداران ارایه دادم. آقای بازرگان با توجه به دستگیری مجتبی طالقانی از ما گلهمند بود و میگفت: «شما اسلحههایتان را زمین بگذارید و کار دیگری انجام دهید. این کارها مربوط به ارتش است. جوانها درس بخوانند و شما هم بروید و در دستگاههای اجرایی کار کنید. چکار دارید که دایم میروید و میآئید و مردم را میترسایند!! من را هم میترسانید و از دیدن شما وحشت میکنم. من شما را سمبل اسلحه و خشونت میدانم! و در قیافهتان خشونت هست!!» اینها همه برآمده از نوع تفکر آقای مهندس بازرگان بود که اصولاً انقلابی برخورد نمیکرد و دنبال مماشات و سازش بود. اطراف ایشان را هم یک عده لیبرال احاطه کرده بودند که اصلاً اعتقادی به مسلح شدن مردم نداشتند. از عملکرد مرحوم بازرگان و همکارانشان معلوم است که اصولاً معتقد به حکومت اسلامی مبتنی بر ولایتفقیه که سپاه پاسداران بازوی اجرایی آن باشد، نبودند.
* عضو اوّلین شورای فرماندهی سپاه و وزیر کشور دولت دوم آیتالله هاشمی رفسنجانی
انتهای پیام/