خنده های شیرین کودکان در پشت چشم های امیدوار
خبرگزاری تسنیم: دلخوشی کودکان سرطانی، خندیدن و محبت کردن است، تنها خواستهای که از دیگران دارند توجه و دست نوازشی است که امید را به زندگی آنها منتقل کند تا شاد بازی کنند، این کودکان طعم شیرین کودکی را به دلیل دردهای تلخ بیماری، خوب نچشیدهاند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از بندرعباس، کودکان سرطانی، جوانه هایی هستند که تازه می خواهند زندگی رو تجربه کنند و ناخواسته تو زندگی با مانعی به نام "سرطان" رو به رو می شوند که از دوره تشخیص تا دوره درمان نباید زمان زیادی بگذرد چون مهار کردن این مانع به همین زمان وابسته است.
امروز به جایی رفتم که شاید بد نباشد هر چند وقت یک بار هر کدام از ما سری بزنیم تا خیلی چیز ها برایمان روشن شود و قدر خیلی چیزهایی که عادی شده را بدانیم.
در بخش آنکولوژی کودکان سرطانی بندرعباس چیزهایی دیدم که شاید خیلی ها تحمل دیدنش را نداشته باشند بچه هایی از 4 ماه تا 14 ساله.
ورودی بخش، درختی بود که به گفته خانم پرستار، همان درخت آرزو هاست که تک تک آرزوهای کودکان بر روی کارت هایی به درخت آویز بود، بر روی یکی از کارت ها، رضا با دست خط کودکانه نوشته بود، سلام، آرزو دارم هرچه زود تر از بیمارستان مرخص شوم و به مشهد سفر کنم، روی کارت دیگر نوشته بود، آرزو دارم امام زمان ظهور کند.
دلم خیلی گرفت، با خود گفتم یعنی این آرزوها برآورده شده است؟
به سمت اتاق ایزوله رفتم داخل با استقبال گرم مادری رو به رو شدم که خسته و نگران کنار تخت پسرش ایستاده بود.
علی که گویا غریبی می کرد، در پاسخ سئوالات من، خنده معصومانه ای کرد و نگاهش به حاشیه تخت دوخت.
مادرش تسبیح به دست و با نگاه بغض آلودش، گفت: علی مدت 1 سال مریض است و 1 تومور تو پای چپش هست که هنوز خودش نمی داند مشکلش چیست فکر میکنه که بخاطر پادرد معمولی هست.
علی که لباس های آبی به تن داشت طرفدار تیم استقلال بود با علی و مادرش که هردو لبخند می زدند خداحافظی کردم.
در کنار تخت علی تخت دیگری هم وجود داشت که متعلق به دختر 7 ساله ای به نام آتنا بود و در حال ترخیص بود.
اینجا مادران زیادی هستند که دلهایشان برای عزیزان خود می تپد فقط خدا میداند چقدر مادر مثل مادران علی و میلاد و آتنا و محبوبه هست که از دیدن رنج فرزند خودشان درد می کشند.
مسئول بخش آنکولوژی با بیان اینکه همه بیماران این بخش جزئی از خانواده ما محسوب می شوند، گفت: وقتی که سرطان ازفرق سر تا نوک پا فرا می گیرد، دیگر از دست کسی کاری ساخته نیست ولی بازهم می توانیم به خودمان این دلداری را بدهیم که هر کاری می توانستیم برایش انجام دادیم هرچند که خیلی دردناک است.
وی افزود: اوج ناراحتی ما آن زمانی است که باید کاری را انجام بدهیم ولی به دلیل نبودن امکانات نتوانیم و این اتفاق برای پسر 12 ساله ای به نام اسماعیل که سرطان خون داشت، افتاد.
لیلا کمالی، خاطرنشان کرد: امید به زندگی فوق العاده ای تو وجود اسماعیل موج میزد، پسر شیرینی بود و خیلی زود تو دل همه بچه ها بخش جای باز کرده بود، نیاز به پیوند داشت ولی ما امکان پیوند نداشتیم.
وی افزود: 5 ماه برای این کار معطل شده بود که بیماریش عود کرد و دیگر نمی شد کاری برایش انجام داد با پای خودش رفت تهران ولی با ویلچر برگشت، تمام امید خودش را از دست داده بود.
مسئول بخش نگاهش را به پائین انداخت و گفت: روزهای سختی بود تو اوج نوجوانی نگاهش رنگ مرگ می داد و در نهایت تو همین بخش غروب زندگیش را دیدیم.
برای اینکه فضای گفت و گو عوض شود و به تداعی خاطره اش پایان بدهم، گفتم، یک آرزو کنید که گفت: تنها آرزوی من سلامتی بیمارانم هست.
تا لحظه آخر که از خانم کمالی خدا حافظی می کردم، داشتم به اسماعیل های که او تو این چند سال دیده بود، فکر میکردم، تجسم اسماعیل که با موهای ریخته شده کنار درخت آرزوها ایستاده، صدای خنده شیرینش تمام بخش را پر کرده ذهنم به خودش مشغول کرد با خودم گفتم خدایا چه دلی دارند.
معصومه رضایی مسئول کانکس شیمی درمانی موسسه حمایت کودکان سرطانی خلیج فارس که تا چند وقت دیگر هم بازنشسته میشود در پاسخ به اینکه چه چیزی شما را اینجا نگه داشته و برای کسی که بعد شما برای کار به اینجا می اید چه نصیحتی می کنید؟ گفت: چیزی که من را اینجا نگه داشته، رابطه ای هست که با مریض هایم دارم و من حتی بعد از بازنشستگی باز هم به اینجا می ایم چون کمک کردن به این بچه ها علاقه زندگیم هست، طوری با این افراد ارتباط برقرار کردم که بعد از سال ها بعضی از خانواده ها با اینکه فرزندان خودشان را هم از دست دادند، باز هم به اینجا می ایند و هر کاری از دستشان بر می اید انجام می دهند.
وی اظهار امیدواری کرد کسی که بعد از من به اینجا می اید با خودش فکر کند که اگه قرار بود همه در برابر سختی ها دست روی دست بگذارند، مشکلات چطوری حل می شد و همیشه از خدا بخواهد که بهش صبر عطا کند.
مدیراجرایی موسسه حمایت از کودکان سرطانی خلیج فارس نیز در این گفت و گو با بیان اینکه این موسسه در سال 89 با هدف کمک به خانواده هایی که جهت تامین هزینه های کودکان سرطانی خود با مشکل مواجه اند، تاسیس شد، گفت: این موسسه کمک حال خانواده هایی است که توان پرداخت هزینه های دارو، شیمی درمانی، پیوند عضو و رفت و آمد ندارند.
صدیقه کیوان، افزود: از سال 90 با راه اندازی بازارچه ها و فعالیت های داوطلبی به نفع بچه های سرطانی رسما کار را شروع کردیم، اوایل آخر هر هفته، زیر پرچم بزرگ پارک غدیر جمع می شدیم، به طوری که ما را با عنوان، زیر پرچمی ها می شناختند و در حال حاضر اعضای زیادی جذب کردیم که در اجرای مراسمات کمک حالمان هستند.
خانم کیوان با اشاره به خاطره ایی شیرین از برگزاری مراسمات، گفت: یک روز که قرار بود کنسرتی به نفع کودکان موسسه تو تالار شهید آوینی برگزارشود و ما 800 بلیط فروخته بودیم و با توجه به اینکه تالار آتش گرفت، کنسرت لغو شد و همه ما شب این اتفاق برای پس دادن پول بلیط های مردم رفتیم تو محوطه تالار اما هیچ کس پولی، پس نگرفت و ما به خودمان بالیدیم که مردم دریایی جنوب دل هایی بزرگ تر از خلیج فارس دارند.
وی با بیان اینکه نشاندن لبخند بر لب های کودکان سرطانی تمام هم و غم کارکنان این موسسه است، افزود: در اینجا مهم بودن مردم هست نه پول و توانایی مالی، و اگر الان این موسسه شکل گرفته بخاطر همان کمک های است که خیلی فکر میکنن ناچیز است.
مدیراجرایی موسسه حمایت از کودکان سرطانی با اشاره به اینکه فردا عصر، بچه های موسسه خلیج فارس زیر پرچم پارک غدیر، بازارچه غذا به راه می اندازند، خاطرنشان کرد: دراین موسسه 750 عضو ثابت و داوطلب هستند که 60 کودک سرطانی را تحت حمایت خود در آوردند.
وقت خداحافظی خانم کیوان بروشوری به دستم داد، متنی بر روی آن نوشته شده بود که هر کسی را به فکر وامیداشت:
"همه چیز از یک درخت آرزو شروع شد یک درخت سبز پر از میوه هایی با جنس آرزو و طعمی تلخی که گاهی وقت ها اشک جاری میکرد و گاهی لبخند روی لب می آورد، آرزو بود، آرزویی که کودکان سرطانی داشتند، به جای اینکه میوه آرزو را بچینند، بر روی درخت آرزو های بخش می چسباندند".
درخت آرزو کاغذی بود اما دو سال پیش به بهانه مهربانی خیلی از خاک ها رو کنار زدیم و دانه انجمن حمایت از کودکان سرطانی رو کاشتیم، حالا این دانه نور می خواهد که رشد کند، نهالش شکل بگیره و قد بکشد یک شاخه اش، بازارچه غذا، یکی ساز هنرمندان، دیگر کاغذی نیست، برگ هایش نفس می کشند، رنگ دارند.
مهم تر از اینها دست هایی هستند که باز هم خاک ها را کنار میزنند و دانه های تازه می کارند ما هنوز هم به دنبال نو مهربانی شماییم، درخت آرزو ها هنوز هم آرزو های بچه های سرطانی رو توی وجودش نگه داشته است.
گزارش از شبنم عالی پور
انتهای پیام/