برده داری مدرن به سبک انگلیسی
خبرگزاری تسنیم: زرد پوستان شرق آسیا،نیروی انسانی غرب آسیا را تأمین کنند، در غرب آسیا نیز نفت تولید میکنند تا چرخ اقتصادی غرب بگردد، تربیت سرباز نپالی برای ارتش انگلیس و بکارگیری دختران زیبا برای کابارهها،گوشههای از برده داری مدرن به سبک انگلیسی.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، محمد اسماعیل اکبری در یادداشتی اختصاصی برای تسنیم با عنوان «برده داری مدرن به سبک انگلیسی» به سیاست های کثیف و برده داری انگلیسیها در شرق و جنوب آسیا و هچنین کشورهای حاشیه خلیج فارس پرداخته است که در زیر میخوانید:
دروازه آهنی بزرگی دارد، روی تپه بلندی قرار گرفته است و پسران جوان زیادی سر بالایی را طی میکنند تا از آن بگذرند، عده ای تنهایی میروند، بعضی با دوستانشان هستند و عده ای را هم پدر و مادرشان همراهی میکنند. چشمها نگران است و قدمها محکم و استوار. سنشان بیشتر از 22 سال نیست و کمترین آنها قرار است 10 روز بعد 18 سالش تمام شود، چه ده روز بد عاقبتی آخر قرار است که سن همه بین 22-18 سال باشد. نه کمتر، نه بیشتر. جلو دروازه آهنی، پدر مادرها و دوستانی که همراه بودند، میمانند و آنها وارد میشوند سربازانی از جنس خودشان، آنها را به وسط باغ هدایت میکنند.
تقریباً همه آنها یک کیف دستی همراه دارند، بعضیها هم بقچه ای که همان وظیفه کیف دستی را دارد. در وسط باغ از جلو چند میز عبور میکنند، که در پشت همه آنها کسی نشسته است نامشان را میپرسد و سن سالشان و اینکه از کجا آمده اند. در آخر کار، پارچه ای جلیقه مانند به آنها میدهند که میتوانند و باید به گردن آویزان کنند، روی آنها شمارههایی نوشته شده است 101 – 212 – 233 – 305 و ... از این به بعد کسی به اسم آنها کار ندارد، این شمارهها مهم هستند.
موجودیت آنها هم در پشت آن در آهنی و در دنیای آینده آنها همین شماره است اگر این شماره بماند و ثبت شود یعنی آنها زنده مانده اند و زندگی میکنند و اگر مردود شود دیگر چنین موجودی وجود ندارد حتی اگر غذا بخورد و بخوابد و ...
اینجا پادگان نظامی انگلستان در هند است، در محلی در شمال هندوستان، وظیفه اش سربازگیری است، سربازانی برای خدمت به ارتش انگلیس در سراسر جهان، سربازانی که هم قدرت بدنی کافی داشته باشند و هم آنقدر بفهمند که اینجا جای خوبی است و خدمت به انگلستان یعنی خدمت به بشریت و مقابله با تروریسم بین المللی.
این قسمت دوم را تقریباً همه میدانند و خوب فهمیده اند، اصلاً به همین دلیل آمده اند، بیشتر موضوع همان قسمت اول است که آیا آنها جان فیزیکی این خدمت مهم را دارند ؟
جوانها روی زمین مینشینند، دور تا دور آنها درختان زیبا و بلندی قرار گرفته است. دور تا دور آنها سربازانی با سن و سال بزرگتر ثابت ایستاده اند، تعدادی هم در اطراف آنها قدم میزنند، قیافههای آنها مثل هم است، کمی دورتر، دور یک میز کوچک با سایه بانی از جنس پارچه 3 نفر نشسته اند، دو نفر آنها لباس نظامی بر تن دارند، کرم رنگ و خط مخالی. با هم انگلیسی صحبت میکنند و از توجه جوانان نپالی و هندی به این امر مهم که باعث نجات بشریت میشود خوشحال هستند. از اینکه همه فضا پر شده است بهم تبریک میگویند یکی از آنها گاهگاهی با دوربین بچهها را نظاره میکند و از صورت آنها پی به درون دلشان میبرد دیگری بیشتر قلم به دست است و نکاتی را یادداشت میکند، سومی هم ساکت است و گاه بیگاهی، نکاتی را به آن دو نفر گوشزد میکند که اغلب با تکان دادن سر مورد تأیید قرار میگیرد.
در مقابل جوان ها 3 آدم محترم ایستاده اند، دو نفر آنها لباس شخصی دارند و بنظر هندی میآیند یا نپالی و بنگلادشی و یا هر جایی مثل آنجا؛ نفر سوم مرد بلند قدی است که لباس نظامی انگلیسی دارد، همان لباسهای کرم رنگ و خط مخالی کلاه کجی بر سر دارد، که روی آن یک ستاره قرار دارد. او حرف میزند و جوانان گوش میدهند.
«همه شما به این باغ زیبا خوش آمدید، اینجا دروازۀ ورود به دنیای مدرن است، اینجا شما امتحان میشوید، امتحان با آموزشهایی بسیار قدرتمند که بتواند شما را جزء ارتش انگلستان در بیاورند. همه میدانیم که همه شما از این امتحان موفق بیرون نمیآیید. ما تعدادی از شما را که بتوانند از عهده آموزشها بر آیند انتخاب میکنیم، شما لباس ارتش انگلیس را میپوشید. و برای خدمت به بشریت آماده میشوید، شما برای جنگ در هر نقطه ای از جهان آماده میشوید در عراق، در کویت، در ایران، در افغانستان و یا حتی در دریا. شما به خوبی تربیت میشوید تا در این جنگها پیروز شوید، انگلستان هرگز دوست ندارد شکست را تجربه کند آنکس که ضعیف است حذف میشود یا میمیرد. مرگ یعنی از دست دادن سرمایه، شما باید با قدرت این سرمایه انگلستان را حفظ کنید ،.......»
آموزش ها شروع میشود، شب، روز ، نیمه شب، در آفتاب و سرما و ... با لباس، بدون لباس با تفنگ و پرچم و در آب و خشکی، در جنگل و بیابان. با بعضی از آنها مصاحبه میکنند، اغلب میگویند که پدر یا پدر و مادرشان را از دست داده اند، کسی نبوده است که برای آنها و خواهر کوچکشان غذا درست کند، اصلاً کسی نبوده است که مواد غذایی را بخرد؛ در خانه خاله و یا عمه اشان زندگی میکرده اند، آمده اند تا مستقل شوند و پولی هم برای مادرشان یا خواهر کوچکشان بفرستند.
یکی از آنها میگفت نپالی هستم، همان مرد انگلیسی نظامی بلند قد گفت، اما تو در هند به دنیا آمده ای ؟ گفت آری؛ اما پدرم به هند آمد تا کار پیدا کند، تا من به مدرسه بروم و سواد یاد بگیرم. اما من مردمش را دوست ندارم، من نپالی هستم. مرد انگلیسی میگوید ولی تو امکانات زیادی را از هندوستان گرفته ای، تو به هندوستان مدیون هستی و باید هندوستان را دوست داشته باشی، جوان نپالی ساکت میشود و هیچ نمیگوید.
جوانها خوب آموزش میبینند، ماهها بعد آنها فرق کرده اند، 73 نفر آنها در همان هفتههای اول اخراج شده اند، حتی یک نفر با میل خودش نرفته است، بلکه نتوانسته اند خوب یاد بگیرند که چگونه بجنگند تا انگلستان وظیفه اش را برای خدمت به جامعه بشری انجام دهد. بقیه قبول شده اند. غروب آخرین روز عده ای هندی با همان مرد انگلیسی میآیند و به آنها خبر قبولی را میدهند، همه فریاد میزنند و اجازه پیدا میکنند که شب را جشن بگیرید چند نفر جوان هندی، در یک نمایش کمدی مثل زنهای خواننده هندی آواز میخوانند و از این طرف به آن طرف می روند، بقیه هم کف میزنند و هورا میکشند، شب در خوابگاه یکی از همین جوانان که قبول شده است به زبان نپالی آواز میخواند، بقیه ساکت هستند و گاهی هم قطره اشکی میریزند او می خواند :"مادرم غصه نخور، من به خانه بر میگردم، در دروازه در نایست و گریه نکن من به خانه بر میگردم. اگر کشته شوم شهید هستم و اگر نه میآیم تا تو را ببینم و خواهر کوچکم را عروس کنم . من هرگز کشور مادری ام را فراموش نخواهم کرد، مادر در دروازه در نایست و گریه نکن من به خانهبر می گردم .... "
چراغهای خوابگاه خاموش میشود و همه به رختخواب میروند ، یکی از آنها با انگشتانش روی پیشانی و سینه خود صلیب میکشد و دیگری زیر لب زمزمه ای نامفهوم دارد، جوان دیگری دو دست خود را بهم بسته و در مقابل صورتش گرفته و دعا میخواند ....
روز بعد باز هم جوانان در همان میدان باغ بزرگ انگلیس جمع میشوند و میشنوند که همه شما قبول شده اید، اما فقط 88 نفر از شما را احتیاج داریم، میشنوند که در طول ماههای گذشته آنها نمره گرفته اند و بر حسب نمره این 88 نفر انتخاب میشوند و بقیه باید شانس خود را در جای دیگر و یا وقت دیگری امتحان کنند. همه آنها مثل همان روز اول با کیف دستی و یا بقچه خود در میدان جمع شده اند و یکی یکی وارد اتاق میشوند که این بار هم در پشت میز همان مرد بلند قد انگلیسی با دو نفر لباس شخصی هندی و یا نپالی و بنگلادشی نشسته اند.
هر یک با کیف دستی با بقچه خود وارد میشوند، مرد انگلیسی به دفترچه مقابل خودش نگاه میکند و میگوید، شماره 125 ... تو قبول شده ای مبارک است، شماره 233 نفر نمره کافی را بدست نیاورده ای و متاسفم .کمتر از 50- 40 ثانیه وقت میگیرد و آنها با راهنمایی سربازان از اتاق بیرون میآیند و به داخل باغ و یا خارج از آن راهنمایی میشوند، آنها که به داخل باغ میروند یعنی جزء همان 88 نفر هستند و سرباز انگلیسی شده اند و بقیه به سمت دروازه آهنی بزرگ راهنمایی میشوند.
قبل از خروج از باغ جلو پنجره ای آهنی قرار میگیرند، به هر یک از آنها 1200 روپیه معادل 20 دلار پول میدهند که فکر نکنند انگلیسیها قدر زحمات ماههای گذشته آنها را نمیدانند. پشت در آهنی پدران و مادران، خواهران و برادران، عمهها و خالهها جمع شده اند، اینجا وضعیت متفاوت است، هر وقت آنها جوان عزیز خود را میبینند که از در آهنی خارج میشود، ناراحت میشوند چون میدانند معنی آن اینس تکه آنها سرباز کشور بریتانیای کبیر نشده اند. همه با هم گریه میکنند و سر پائینی جلو باغ را با هم طی میکنند.
روز بعد اوضاع فرق میکند ، این 88 نفر جوان حالا لباس نظامی میپوشند، همه یک شکل و یک قیافه و چه لباسهای زیبا و مناسبی، آنها به خوبی رژه میروند، به خوبی اسلحه حمل میکنند و از همان کلاههای کج به سر دارند که ستاره ندارد، اما نشانه ای از دو تفنگ روبروی هم دارد. روز موعود فرا میرسد و مقرر میشود تا این 88 نفر مثل دهها و صدها 88 نفر قبلی در مقابل مقامات بلند پایه نظامی انگلیسی رژه بروند. در این باغ زیبا تنها 15 نفر انگلیسی زندگی میکنند و بقیه از جنس همان جوانها هستند با سن و سالی کمی بالاتر که این روزها را سالها پیش طی کردهاند. همه آنها جزء ارتش انگلیس هستند و مهمتر اینکه همه آنها پاسپورت انگلیس دارند، پاسپورتی از نوع خاص نظامی که تحت کنترل است. آنها حفاظت میشوند که گم نشوند و بلایی سرشان نیاید برای آنها هزینه شده است و جزء سرمایه انگلیس به حساب میآیند.
امروز روز متفاوتی است، تعداد انگلیسیهای نظامی به 22 نفر رسیده است، یعنی 7 نفر جدید به باغ آمده اند، آنها لباسهای نظامی زیباتری دارند، با درجات بیشتر و منظم تر. همه آنها کراوات دارند آنها آمده اند تا رژه 88 نفر جوان قبول شده را ببینند. جوانان رژه میروند و در پایان در مقابل میز کوچکی که عکس زیبائی از ملکه انگلیس به طول تقریباً یک متر و عرض 80 سانتیمتر قرار گرفته سه نفر میایستند، احترام میگذارند و نوک انگشتان خود را روی میز میگذارند، چیزی میگویند و مجدداً احترام میگذارند و عبور میکنند. آنها دیگر به طور کامل نظامی انگلیسی شده اند و هر جایی که انگلستان صلاح بداند و به هر شکل که بخواهد خدمت میکنند ، آنها قبول کرده اند که "بنی آدم اعضای یکدیگرند".
چند کیلومتر آن طرف تر در داخل شهر نمایش مشابهی برپاست، در باغ بزرگی که متعلق به یکی از کشورهای کوچک جنوب خلیج فارس است. ساختمانهایی وجود دارد که گرداننده آنها باز هم انگلیسی هستند، چند نفر بازنشسته ارتش انگلیس و چند نفر هم تحصیل کرده انگلستان که در رشتههای مختلف خدمات اجتماعی درس خوانده اند. آنها در اینجا جمع شده اند تا برای خدمت بهتر به مردم عده ای از جوانان منطقه را انتخاب کنند و برای خدمت به کشورهای جنوب خلیج فارس بفرستند.
تقسیم بندی جوانان در اینجا متفاوت است اینجا دخترها هم حضور دارند، دخترها و پسرها در اینجا لباسهای منظم تری پوشیده اند و سعی کرده اند که با آرایشهای متفاوت خود را خوشگل تر از آنچه هستند نشان دهند، اینجا خوشگلی و خوش قیافه ای شرط اول است. در بخش دختران تقسیم بندی منظمی صورت گرفته است، دختران صف کشیده اند و توسط چند نفر خانم و آقای خارجی که در امور اجتماعی تخصص دارند. تقسیم میشوند و به صفهای مختلفی میروند تا بعداً به آنها بگویند به درد چه کاری می خورند.
کمی دورتر هم جوان برازنده ای با لباس عربی نشسته است و نظاره گر این تقسیم بندی است آنها که قدی به بلندی 170 سانتیمتر و بیشتر دارند، و پاهای تراشیده تر و نشانههای زنانه بیشتر برای کار در کابارهها و رستورانها و گاهگاهی هم کار در منازل شخصی پیشنهاد میشوند، عده ای برای کار در آشپزخانهها و هتل ها ، عده ای برای کار در مدارس، عده ای برای مغازه داری و فروشگاهها و عده ای هم ... خلاصه برای همه مشاغل و مناسبتی که یک کشور احتیاج دارد. آنها برای خدمت به نسل بشر انتخاب میشوند و آموزش میبینند.
بعضی از ارقام اهمیت این انتخاب را نشان میدهد. در امارات متحده عربی 8.5 میلیون نفر زندگی میکنند که کمتر از یک میلیون آنها اماراتی هستند، در بحرین 60 درصد مردم ساکن را همین افراد تشکیل میدهد در قطر رقم معادل همین اعداد است و در ... بهرحال همه برای زندگی زحمت میکشند، زرد پوستان شرق آسیا و جنوب آسیا، بچه درست میکنند تا نیروی انسانی غرب آسیا را تأمین کنند، در غرب آسیا هم نفت تولید میکنند تا چرخهای اقتصادی غرب را بچرخانند. این است معنای جدید و استعمارگونه "بنی آدم اعضای یکدیگرند".
پروفسور محمد اسماعیل اکبری/استاد دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی