ردِ خون | کاش همه چیز خواب بود
کاش همه چیز خواب بود... این آرزویی است که «فاطمه مقیمی» پنجاه شب است با آن به خواب میرود و هر صبح با حقیقت تلخترش بیدار میشود. حقیقتی که در آن، دیگر نه از آغوش مادر خبری هست، نه از لبخندهای پدر و نه از همصحبتی با خواهر.