احوال حج_۳۶/ روی پلههای احساس برای اولین سلام به کعبه
محمد ناصری نویسنده کتاب «جای پای ابراهیم»:
در دبیرستان معلمی به نام آقای آیتاللهی داشتم؛ شخصیت فرهیخته امروز در حوزه فلسفه که معلم فیزیک و عربی ما بود.
وقتی گفتم عازم مکه هستم، از من خواست اولین بار که کعبه را میبینم، برایش
دعا کنم. این توصیه در ذهنم حک شد و مهمترین رخداد همان لحظه نخست دیدار کعبه بود.
وارد حرم شدم، ضربان قلبم تند شد. جمعیتی اشکریزان و حیران را دیدم که به سعی صفا
و مروه میپرداختند. هر پله را که پایین میرفتم، دلم میریخت و ذکری میگفتم تا سرانجام چادر سیاه کعبه پدیدار شد. سراپا احساس شدم و اشک از دیدهام جاری شد.
هر کس به شکلی واکنش نشان میداد؛ برخی گریه میکردند، بعضی بر زمین میافتادند و برخی در سکوت حیرت میماندند. فضای حرم سراسر سرشار از روحانیت بود و حس میکردم چشمانم شستوشو یافتهاند.
برابر خانه خدا ایستادم و بغضی گلویم را گرفت: «خدایا! من هم آمدم.» این لحظه از پررنگترین خاطرات من باقی مانده و هنوز هم یادآوری آن، حسی عمیق در دلم زنده میکند.